پایگاه خبری آستان مقدس حضرت معصومه سلام الله علیها_فاطمه قاسمی: مایه سنگینی زمین و آبروی بشریت بود که در عالم کائنات کسی به دقت در موردش نمی دانست؛ اما همه مخلوقات و ملائکه می دانستند که خلقت تمام عالم از جانب خداوند بخاطر او بوده است چون ستوده بود و در کنار ستایش خداوند ستایش مخصوص او بود.

در عالم اگر از چهار فرشته وحی و حتی عزازیل که مقرب ترین مقربان درگاه الهی بودند می پرسیدی که ستوده کیست نمی دانستند؛ اما همه بر یک چیز شهادت می دادند که خلقت عالم از برای این ستوده بوده است. عزازیل بسیار سعی کرده بود که این ستوده را ببیند یا خود را به مقامش نزدیک کند تا مانند او ستوده شود؛ اما هرگز نتوانست حتی به قرب مقام او برسد.

تمامی عرش و عالم ملکوت از او سخن می گفتند؛ اما هیچکس او را ندیده بود و حتی زمانی که خداوند نخستین مخلوق خود یعنی حضرت آدم علیه السلام را به فرشتگان معرفی کرد و از فرشتگان خواست بر او سجده کنند و این سجده نیز به واسطه مقام پدری حضرت آدم علیه السلام برای ستوده بود.

آن روز که عزازیل به آدم علیه السلام سجده نکرد او را مخلوقی دید که از ماده ای بی ارزش خلق شده و او از آتش و از همانجا بود که عزازیل ابلیس درگاه الهی شد ولی حاضر نشد بر آدم علیه السلام سجده کند هرچند که می‌دانست او برای ستوده مقام پدری دارد ولی چیزی که او می دید مقداری خاک و گِل بی ارزش بود و همین ماده کم ارزش موجب شد که او هرگز به ارزش مقام ستوده و حضرت آدم علیه السلام نرسد.

ابلیس که به واسطه فریب آدم علیه السلام مجبور به سکونت در زمین تا یوم معلوم شده بود می دید که هر کدام از فرزندان آدم علیه السلام که برای هدایت بشر به عنوان نبی و امام یا نبی امام مبعوث می شوند، از ستوده حرف می زنند؛ ولی او دلیل این همه احترام را نمی دانست تا اینکه برای اولین بار در شهر مکه عبدالمطلب را دید وقتی که پدر بزرگ ستوده را دید متوجه برکت ستوده برای عالم شد و از همانجا بود که دانست با ولادت ستوده کار او تمام است.

ابلیس در شب ولادت با برکت ترین کودک زمین، شکست طاق کسری و نورباران فاران و هزار معجزه دیگر را در تولد ستوده دید و در همان شب نورباران فاران بود که ابلیس دو دستی بر سر کوبید؛ زیرا او در چهره عبدالمطلب و عبدالله محمد صلی الله علیه و آله را دید.

محمدی که ستوده بود و آنچه که او را در عالم خاص کرده بود سلاله پاکش بود، فرزندانش بودند؛ فرزندانی که ابلیس هر کدام از فرزندانش را که به سراغ آنها فرستاد او را مرید خود کردند و او برنگشت؛ زیرا که این خاندان برکت زمین بودند در امتحان در و دیوار و آتش و پهلو… . ابلیس زمانی که شکمبه گوسفند بر سر ستوده ریختند یا پدرش را به شهادت رساندند تا ستوده متولد نشود را دید ولی در همه این حوادث جز اطاعت و تسلیم خدا از پدران ستوده از ابراهیم خلیل و حتی عبدالمطلب ندید.

عبدالمطلبی که حتی به هنگامه هماورد و لشکر کشی ابرهه ترس بر قلب خویش راه نداد، تسلیم نشد، خواهش نکرد و فقط رفت شتران خود را پس گرفت و اموالش را چون امانت بودند و در پاسخ به اینکه چرا برای کعبه و اهل کعبه از ابرهه امان نخواسته است تنها یک جواب به ابرهه داد که مالک شتران اوست و آن خانه صاحب دارد صاحبی که عبدالمطلب و تمام پدرانش به درگاه او سجده تسلیم و بندگی بجا آورده بودند و هر چه پیش می رفتند ابلیس بدبختی خود را بیشتر می دید.

برکت این خاندان برای بشر موجب شده بود که بشر با پیروی از این خاندان پاک، تسلیم یک عقیده و یک نظر شده و بر گِرد این خاندان نه بر گِرد هزاران بت بگردد و با اخلاص بندگی کند، اخلاصی که عبادت امثال ابلیس رنگی از آن به خود نداشت.

ابلیس یک سجده اش چهار هزار سال طول کشید؛ اما تمام زندگی ستوده، علی مرتضی ، فاطمه زهرا و حجت بن الحسن عسگری علیهم السلام لحظه به لحظه و ثانیه به ثانیه اش برای خدا بود.

با ولادت ستوده و در پناه ستوده و خاندانش و امامان جانشینش بود که نه تنها اهل زمین بلکه اهل آسمان هم تفسیر عشق را فهمیدند، عشقی که در روز عاشورا سرش را بریدند ولی رگ های بریده هم بر فراز نیزه قرآن می‌خواند.

عشقی که ابی عبدالله، صادق زمان که سالروز ولادتش با جدش یکسان است نیز بر بالای منبر عشق به خدا را درس می گفت و ۵ هزار شاگرد تربیت کرد که کلام و قلم هر کدامشان روایتی متفاوت از تفسیر عشق به خدا بود.

عشقی که ابلیس حتی نظیر آن را هم ندیده بود.

عشقی که در کربلا ابلیس را هم یزیدی کرد و در جمل زمانی که زیر شتر بود سرش را علی مرتضی باذوالفقار به دو نیم کرد.

عشقی که شیطان از شیرینی و یک رنگی آن بر سر کوبید و قسم خورد اهل زمین را به جانب تاریکی ببرد.

عشقی که امروز نیز با انقلاب خمینی دوباره از مشرق طلوع کرده و عشق را برای انسان های زمین تفسیر می‌کند.

عشقی که نقطه اتصال آن از زمین به آسمان؛ ستوده و ستایش شونده محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و خاندانش هستند.

عشقی که مهد آن قم مقدس است و فاطمه ها در رکاب داشته تا به اینجا رسیده است؛ عشقی که هر ساله در ۱۷ ربیع الاول نجواگر و زمزمه گر یکرنگی عالم با خالق خویش است.

خالقی که در مکتبش جز عشق را شاگردی نیست و هرکه در این مکتب شاگردی کند در هر پست و مقامی که باشد حتی اگر سردار باشد، سرباز وطن می شود و می شود معلم عشق، حاج قاسم سلیمانی.

عشقی که حتی اگر او را در وسط خیابان های تهران در لباس بسیج و نیروی انتظامی آتش بکشند دست از عشق نمی کشد و چون امام عشق بر سر نیزه عشق را تلاوت می‌کند و بر همین اساس که امام خمینی که شاگردی از شاگردان این مکتب عاشقانه است فرمود بکشید ما را ولی ما زنده می شویم و هر کدام نوایی می شویم در تفسیر عشق. قدقامتی می شویم در قامت عشق.

عشقی که امروز طلبه های قم در مکتب امام صادق آن را می آموزند تا در عصر غیبت بستر ساز ظهور شوند.

عشقی که تنها با طلوع امام عاشقی مهدی فاطمه جهانگیر می شود و عشق را به کام اهل عالم شیرین می کند.

عشقی که در مکتبش هر که باشی معلم می شوی و چه خوش گفته است شاعر شیرین سخن که هرکه عاشق شد معلم می شود معلمی که شغل انبیاست معلمی که چون شمع می سوزد و در هر لباس راهنمایی بشریت به بهشت سعادت می شود.

آری خداوند محمد مصطفی صلوات الله علیه و آله را برای بشریت مایه برکت سنگینی و رحمت قرار داد تا بشریت در پناه ابن رحمت واسعه رستگار شوند رستگاری که در پناه آن هم خالق راضی است و هم مخلوق.

آری خداوند سالروز ولادت حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله را برای بشر عید قرار داد تا بشر در این عید با اخلاص و با تلمذ در مکتب خاندان محمد مصطفی یعنی امام صادق علیه السلام به مقام عشق برسد عشقی که حتی اگر در روز عاشورا آن را سر ببرند باز با رگ های بریده بر بلای نیزه روایت گر عشق خواهد شد.