سید حسن مدرس در سال ۱۲۴۹ ش در محله دشت زواره به دنیا آمد. او تحصیلات خودرا در قمشه آغاز کرد و در اصفهان پى‏گرفت؛ پس از اتمام تحصیلات، به عراق رفت و پس از هفت سال اقامت در نجف و تأیید مقام اجتهادش از سوى فضلاى این شهر، در سال ۱۳۱۸ ق. از راه اهواز و چهار محال و بختیارى به ایران بازگشت؛ پس از اقامتى کوتاه در قمشه و دیدار با خویشاوندان، این آبادى رابه قصد اصفهان ترک کرد. او صبح‏ها در مدرسه جده کوچک (مدرسه شهید مدرس) درس فقه و اصول و عصرها در مدرسه جده بزرگ منطق و شرح منظومه مى‏گفت و روزهاى پنج شنبه طلاب را با چشمه‏هاى زلال نهج البلاغه آشنا مى‏ساخت. تسلط و مهارتش در تدریس معارف دینى چنان بود که به مُدرّس شهرت یافت.

او ضمن تدریس، از مسائل سیاسى و اجتماعى غافل نبود. پس از مشروطیت، وقتى نیابت ریاست انجمن ولایتى اداره اصفهان به وى سپرده شد، در برابر زورگویى و استبداد صمصام السلطنه بختیارى، حاکم اصفهان، ایستاد و فریاد زد: چرا به نام مشروطه مردم را تحت فشار قرار مى‏دهید.  این حاکم ستم گستر دستور توقیف و تبعید مدرس مبارز را صادر کرد؛ اما با مشاهده حمایت و مقاومت مردم در تصمیم و رفتار خویش تجدید نظر کرد. با فرا رسیدن دوره هفتم مجلس شوراى ملى در سال ۱۳۰۷ ش. رضاخان تصمیم گرفت بارگزارى انتخاباتى فرمایش از ورود مدرس و یارانش به مجلس جلوگیرى کند.

مدرس در تبعید گاه خواف سخت‏ترین شرایط را مى‏گذرانید؛ به سختى ناتوان گردیده و بینایى یک چشمش را از دست داده بود؛ ولى روحیه‏اى بسیار شاداب و قیافه‏اى ملکوتى داشت و اغلب اوقات به راز و نیاز با خدا و مطالعه و نگارش مى‏پرداخت. یکى از تبعیدیان خواف مى‏گوید: سعى کردم تنها و آرام بروم و ببینم سید چه مى‏کند. چون نزدیک شدم، دیدم در گوشه باغچه نشسته، ختم امن یجیب مى‏خواند. با قدرى دقت دریافتم در و دیوار با او همصدا شده، آن آیه را تلاوت مى‏کنند. صبر کردم، آقا برخاست، سلام کردم. مرا شناخت و پاسخ گفت و فرمود: این مردک رضاخان به زودى خواهد رفت آماده باشید که مملکت را نجات دهید.( کاروان علم و عرفان، ج ۱، ص ۲۶۵)

در یکى از روزها که مُدرّس در خواف خراسان تبعید بود، شخصى آمد تا از سوى حکومت وقت وضع او را بررسى کند. مدرس به وى گفت: به رضاخان بگو جایم خوب است. تو را روزى انگلیسى‏ها کنار مى‏گذارند و به جایى تبعید مى‏کنند که بسیار دور از این سرزمین است و در آن جا از بین خواهى رفت؛ ولى من در غربت و سرزمین بیگانه نمى‏میرم؛ قبرم زیارتگاه مردم مى‏شود.( روزنامه اطلاعات، شماره ۱۴۹۴۱) سرانجام این پیش بینى به حقیقت پیوست. در شب دوشنبه ۱۶ مهر ۱۳۰۷ عده‏اى مسلح مدرس را دستگیر کرده، به قلعه خواف بردند. آن فقیه فرزانه پس از نه سال اسارت در این مکان به فرمان رضاخان روانه کاشمر شد و حوالى غروب ۲۷ رمضان سال ۱۳۵۶ ق. مطابق با دهم آذر ۱۳۱۶ ش. توسط جنایتکاران خبیثى به نام‏هاى جهانسوزى، خلج و مستوفیان به شهادت رسید. (مدرس شهید، دکتر على مدرسى، ص ۳۶۵ و ۳۷۰)

گفته‏هایى از شهید مدرس‏

۱٫ دوبال‏

ترقى و تعالى هر قوم به علم است. اسلام فراگرفتن علم را فریضه دانسته، اما علم به تنهایى کافى نیست. مسلمان باید به دو بال علم و تقوا مجهز باشد. انگلیسى‏ها علم دارند؛ اما تقوا ندارند. اگر مسلمین علم وتقوا داشته باشند، هیچ کس بر آن‏ها مسلط نمى‏شود.(مدرس، بنیاد تاریخ انقلاب اسلامى، ج ۱، ص ۲۰۵)

۲٫ بخوان‏

اول کلمه‏اى که مى‏شود نسبت داد به صاحب شریعت ما علم است؛ زیرا پس از ذکر نام خدا اولین کلمه‏اى یا دستور که به پیامبر نازل شد، کلمه اقراء یعنى بخوان بوده است. حیوانات در مذهب ما هر کدام تعلیم دیده‏ شدند قیمت پیدا مى‏کنند. سگ تربیت شده دیه دارد. (شهید مدرس ماه مجلس، ص ۱۷)

۳٫ تاریخ خوانى

باید تاریخ همه سرزمین‏هاى تاریخ‏دار را بازنویس کرد. کم‏تر سرزمینى است که لایه ضخیمى از گوشت و استخوان‏هاى انسان‏هایى نداشته باشد که تاریخ نمى‏فهمیده‏اند؛ ولى قربانى تاریخ سازان خون آشام شده‏اند. (دوماهنامه مجلس وپژوهش، سال دوم، شماره هفتم، فروردین ۱۳۷۳)

۴٫ تعصب جاهلانه‏

علم بدون تقوا خطراتش به مراتب کم‏تر از جهلى است که با تعصب جاهلانه در آمیزد. اولى ابوهریره را مى‏پرورد و دومى ابن ملجم را. جامعه را جوشنى (زرهى) باید که در مقابل نیش زهرآگین اولى و آتش هستى سوز دومى مصون ماند. چنین جامه‏اى را تنها دست هنرمند درزى (خیاط) تاریخ مى‏تواند براندام بشریت بدوزد؛ آن هم دستى که از آستین داورى تاریخ نگاران لقمانى بیرون آید و با همان صبر و شکیبایى حلقه‏ها را به هم پیوند زند. (دوماهنامه مجلس وپژوهش، سال دوم، شماره هفتم، فروردین ۱۳۷۳)

۵٫ ییلاق‏

دختر مدرس بیمار شد. پزشکان گفتند باید به ناحیه خوش آب و هوا برود. آن شهید گفت: همه فرزندان این مملکت فرزندان من هستند. نمى‏پسندم فرزندم به ییلاق انتقال یابد و دیگران در محیط گرم و فقیرانه تهران یا نقاط دیگر در شرایط سخت باشند؛ مگر این که براى همه آنان چنین شرایطى فراهم شود.( شهید مدرّس ماه مجلس، ص ۸۲)