امامزاده احمد بن موسی، مشهور به شاهچراغ، فرزند امام ¬موسی کاظم (علیهما السلام) از امامزادگان جلیل-القدر است که ویژگی هایش، او را به شخصیتی محبوب و امین نزد پدر بزرگوارشان و هدایت¬گری بصیر برای همة شیعیان، تبدیل نموده بود. هم‌چنان‌که پس از شهادت و گذر هزاران سال، امروز مرقد مطهرشان، مورد توجه مؤمنان و علاقه¬مندان اهلبیت پیامبر (صلی الله علیه و آله) است و آن را پس از حرمین شریفین امام رضا (علیه السلام) و فاطمه معصومه (سلام الله علیها)، به عنوان سومین حرم اهل بیت (علیهم السلام) در ایران و یکی از مراکز مهم فرهنگی و مذهبی می شناسند. گذشته از آنکه این اقبال جامعه به اماکن مقدس و پیوند قلبی آحاد مردم با صاحبان این مضاجع شریف، به‌خودی‌خود ظرفیت زیادی را برای تربیت نفوس و ارتقای روحی افراد فراهم می¬آورد، مرور شخصیت این پاکان و بازگویی زوایای زندگی ایشان، فرصتی مغتنم است تا این علاقه عمومی را با معرفت کافی همراه سازد. به¬خصوص دربارة شخصیت هایی چون حضرت احمد بن موسی‌الکاظم (علیهما السلام) که با وجود جلالت و بزرگی، کمتر مورد معرفی و شناسایی قرار گرفته¬اند، چنین گفت‌وگویی خالی از ضرورت نیست. در این چند سطر، پس از گذری سریع بر زمانه پرآشوب ایشان، زندگی و ابعاد فردی و اجتماعی شخصیت آن بزرگوار را مرور و به برخی از مسائل مربوط به آن بارگاه ملکوتی اشاره می‌کنیم.
زمانه و زمینه‌ها
حکومت عباسی از ابتدا، امامان شیعه (علیهم السلام) را به چشم رقیب می¬نگریست و پیوسته نگران قدرت و نفوذ ایشان در میان مردم بود. به همین دلیل تلاش می¬کرد اولاً از گسترش تشیع و گرویدن مردم به پیروان اهل‌بیت (علیهم السلام) جلوگیری کند، ثانیاً مانع ارتباط شیعیان با امامانشان شود و در مرحلة سوم، با ایجاد جوّ اختناق و فشار سیاسی، امکان هرگونه فعالیت آزادانة سیاسی و حتی مذهبی را از ایشان بستاند. تهدید، قتل، شکنجه و محروم ساختن ایشان از حداقل حقوق اجتماعی با این هدف دنبال می‌شد. در یک کلام باید گفت حکومت عباسی به دنبال متفرق کردن پیروان اهل‌بیت (علیهم السلام) بود.
البته پراکنده ساختن شیعیان فقط پراکندگی سرزمینی نبود: بلکه مهم تر از آن، پراکندگی عقیدتی بود. پیدایش فرقه‌های مختلف شیعی که به شدت از سوی حاکمان پشتیبانی می‌شد، تمرکز قدرت شیعیان را از بین می‌برد. گفته خواهد شد که در مورد احمد بن موسی نیز این خط دنبال شد، هر چند با هوشیاری ایشان ناکام ماند. با این حال فرقه‌هایی چون واقفیه که امام کاظم (علیه السلام) را مهدی دانستند و امامت را به ایشان ختم نمودند و موسویه که رحلت آن امام و در نتیجه امامت امام رضا (علیه السلام) را نپذیرفتند و چشم به آزادی ایشان داشتند، در این مسیر افتادند و پازل دشمن را تکمیل کردند.
از سوی دیگر، در این عصر، هجمه‌های فکری و فرهنگی به سرزمین اسلام شدت گرفته بود. با نهضت ترجمه و سرازیر شدن سیل افکار مختلف از شرق و غرب، فرصت برای تخریب بنیان های فکری جامعه اسلامی فراهم شده بود و حکومت اسلامی تلاش می‌کرد در این میان، راهی میانه بجوید که هم به ظاهر از هویت اسلام در برابر کفر و بی‌دینی دفاع کند و هم به گونه‌ای این کار را انجام دهد که موجب تقویت امامان شیعه نشود و مرجعیت دینی دیگری جایگزین ایشان شود. برخی از تلاش های مأمون که ظاهراً با نیت¬های خیرخواهانه و از سرِ دوستی با علم انجام می شد، چنین رویکردی داشت.
اما در سیاست، وضعیت پیچیدگی بیشتری داشت. بعد از مرگ هارون، بین دو مدعی جانشینی جنگ در گرفت و اگر چه در آخر، مأمون قدرت را از دست امین ربود، کشمکش‌ها میان عباسیان بغداد و طوس ادامه یافت. مأمون سعی کرد با طرح مسئلة ولایت‌عهدی امام رضا (علیه السلام) و جلب نظر شیعیان و علاقه¬مندان به اهل¬بیت (علیهم السلام)، از یک سو قدرت خود را در مقابل رقیبان درونی خاندان عباسی تقویت کند و از سوی دیگر خطر شیعیان را از سر خود کوتاه نماید.
با این حال، جبهة مخالفان حکومت عباسی هم‌چنان با قدرت جریان داشت و آماده بود
با قیام یکی از بزرگان آن، به ویژه پیشوایان زیدی به تهدیدی بالفعل تبدیل شود. برخی از این قیام¬ها از حمایت و حضور پیروان اهل¬بیت (علیهم السلام) نیز بهره می¬برد و از این جهت در تاریخ مبارزات تشیع مهم تلقی می¬شوند. قیام شهیدِ فخ (حسین بن علی) و احمد بن موسی از آن جمله¬اند.
خانواده و زندگی
مادر ایشان ام‌احمد، بانویی عابد، زاهد و بافضیلت است که شواهد نشان می دهد جایگاه بلندی در خانواده و نزد امام کاظم (علیه السلام) داشته است، چنان‌که امام کاظم (علیه السلام) امانت¬های امامت را به ایشان می¬سپارند تا در وقت مناسب به امام رضا (علیه السلام) تحویل دهد. احمد در دامان چنین مادری رشد یافت. دو پسر دیگر ام‌احمد، یعنی محمد و حمزه نیز از بزرگان این خاندان بوده¬اند. مزار محمد بن موسی در قسمت شرقی صحن شاه‌چراغ و مرقد حمزه بن موسی در حرم شاهزاده عبدالعظیم حسنی در شهر ری است. ام‌احمد را با پسرانی که پیوسته در خدمت امام زمان خود بوده¬اند، باید امّ‌البنین امام کاظم (علیه السلام) دانست.
تاریخ دقیق تولد احمد بن موسی (علیهما السلام) مشخص نیست؛ اما همة قرائن از شخصیت ویژه¬ او و محبت خاص پدر به ایشان در طول زندگی مبارک¬شان حکایت دارد. اسماعیل فرزند امام کاظم (علیه السلام) نقل می¬کند که وقتی به همراه پدر و برادرانش به اطراف مدینه رفته بوده¬اند، تعداد زیادی از خادمان پدر در رکاب احمد، کمال ادب را نسبت به آن حضرت به‌جا می‌آورده¬اند. او دربارة جایگاه احمد در میان برادران می¬گوید: «همه گرداگرد او بودیم و هر وقت احمد از جمع ما خارج می‌شد، ما نیز متفرق می‌شدیم».
همین جایگاه بلند است که او را در هنگام مهاجرت امام رضا (علیه السلام)، امین ایشان می¬سازد و جواد الائمه (علیه السلام) که در چهار سالگی به سر می¬بردند، به ایشان سپرده می¬شود. این موضوع، به‌تنهایی نشان‌دهندة نقش کلیدی ایشان در میان خاندان اهل‌بیت (علیهم السلام) در شهر مدینه و در غیاب حضرت علی¬ بن موسی ¬الرضا (علیهما السلام) است.
دربارة حضرت شاهچراغ گفته¬اند که کریم، شجاع، فاضل، صالح، بزرگوار و باعزت بوده است. او اهل عبادت بسیار بود و به دست خود، قرآن را بارها نوشت و با هزینة خود، هزار بنده را آزاد ساخت. اما مهم¬ترین ویژگی او را باید در ارتباط با شأن اصلی این خانواده، یعنی هدایت خلق تصویر نمود. ایشان راوی احادیث زیادی از پدران خود بود و نقش برجسته¬ای در انتقال علوم اهل‌بیت (علیهم السلام) به پیروانشان و نسل¬های پس از خود ایفا کرده است.
با امام رضا (علیه السلام)
وفاداری ایشان به برادرشان امام رضا (علیه السلام)، و دفاع جانانه¬ای که از ایشان داشته¬اند، یادآور شخصیت ابالفضل العباس نسبت به سیدالشهدا (علیه السلام) است. نخستین جلوة این وفاداری که در رفتار آمیخته با ذکاوت و درایت ایشان نمایان شد، هنگامی بود که خبر شهادت امام کاظم (علیه السلام) علنی شد و شیعیان از این ضایعه باخبر شدند.
گروهی از مردم با ویژگی¬هایی که در احمد بن موسی مشاهده می¬کردند و خصوصاً اینکه امام کاظم (علیه السلام)، به ظاهر وی را وصی خود قرار داده بودند، گمان می‌کردند احمد بن موسی جانشین پدر خواهد بود. بنابرین به حضور ایشان شتافتند تا با ایشان بیعت کنند. حضرت احمد بن موسی (علیهما السلام)، بی-آنکه نخست این اقبال را رد کند، آنها را به مسجد فراخواند و چون در آنجا در برابر جمعیت شیعیان حضور یافت، حق را با صراحت و صلابت آشکار نمود. ابتدا از آنها بیعت گرفت؛ اما پس از ایراد خطبه¬ای پرشور، اعلام نمود: «همان‌گونه که شما در بیعت من هستید، من در بیعت برادرم علی بن موسی الرضا (علیه السلام) هستم. بدانید که پس از پدرم، او امام، جانشین و ولیّ خدا است و اطاعت او بر ما واجب است». این حرکت احمد بن موسی (علیه السلام)، که چون سیلی خروشان همة شک و شبهه¬ها را می¬شوید و دل¬ها را متحد و مطمئن می‌سازد، مورد تمجید امام علی ابن موسی الرضا (علیه السلام) قرار می¬گیرد؛ چنان¬که برادرشان را دعا می¬کنند و می¬فرمایند: «خداوند حق تو را ضایع نفرماید هم‌چنان که حق مرا ضایع نکردی». با مشخص شدن وصی حقیقی امام کاظم (علیه السلام)، جملگی با حضرت رضا (علیه السلام) بیعت نمودند.
البته توجه شیعیان به شخصیت بزرگ احمد بن موسی، همیشه برقرار بود؛ چندان که حتی پس از شهادت امام رضا (علیه السلام) چون عده¬ای در امامت امام جواد (علیه السلام) دچار تردید بودند، باز به امامت احمد بن موسی (علیه السلام) متمایل شدند. هر چند با وجود آنکه برخی محققان از شکل¬گیری فرقه احمدیه در این¬باره نام برده¬اند، این تمایل هیچ¬گاه به جریانی مؤثر و ماندگار تبدیل نشد.
قیام و شهادت
دربارة مسیر، تاریخ و انگیزة حرکت احمد بن موسی (علیهما السلام) به سمت ایران، کمابیش اختلاف-نظرهایی وجود دارد. به عنوان مثال مورخان دو تاریخ را برای قیام حضرت احمد بن موسی (علیهما السلام) محتمل دانسته¬اند که یکی مربوط به قبل از شهادت امام رضا (علیه السلام) بوده است (بین سال‌های ۲۰۱ تا ۲۰۳ ه.ق.) و دیگری بعد از آن (بین سال‌های ۲۰۳ تا ۲۱۸).
اما آنچه با کمترین تردید می¬توان بیان داشت، این است که ایشان با انگیزة مبارزه با خلافت عباسی و بنا بر احتمال اول، برای حمایت از برادر بزرگوار خود در برابر دسیسه‌هایی که نشانه¬هایش آشکار شده بود، دست به این حرکت زدند و در مسیر خود که به احتمال قو¬ی¬تر و بنا بر شواهد، از مدینه آغاز شده بود، با برخی عوامل حکومت در شهر شیراز درگیر و سرانجام به همراه یارانشان به شهادت نائل شدند.
نکتة دیگری که دربارة قیام احمد بن موسی توجه تحلیل¬گران را به خود جلب کرده است، رضایت یا عدم رضایت امام عصر ایشان (علیه السلام) به این قیام است. برخی منابع چنین می¬نگارند که احمد بن موسی به قیام ابوالسرایا که از سال ۱۹۹ق. شکل گرفته بود، پیوست و به همین دلیل اگرچه حامیانی در میان زیدی¬ها به دست آورد، بخشی از طرفداران خود را در واقفیه از دست داد. اما با توجه به حمایت‌های پنهان امامان از قیام‌هایی که علیه حاکمان جور می‌شده است، مانند قیام شهید فَخ (حسین بن علی)، به نظر می¬رسد قیامشان مورد رضایت امام عصر ایشان بوده است.
ولی بسیاری از محققان معتقدند قیام حضرت احمد بن موسی (علیهما السلام) زمانی آغاز شد که توطئة مأمون برای از میان برداشتن امام رضا (علیه السلام) شدت یافت. ایشان به همراه گروه بزرگی از برادران، برادرزادگان، خویشان و شیعیان که به دو یا سه هزار نفر می¬رسیدند، به سمت خراسان حرکت نمود. پیوستن تعداد بیشتری از علاقه¬مندان اهل‌بیت (علیهم السلام) و مخالفان حکومت در طول مسیر، نشان می¬دهد حرکت ایشان با اقبال عمومی روبه‌رو بوده است. به همین دلیل کارگزاران حکومت به سرعت وارد عمل می¬شوند.
تلاش حکومت برای متوقف کردن کاروان احمد بن موسی (علیهما السلام) بی‌نتیجه می¬ماند تا وقتی که ایشان به نزدیکی فارس می¬رسند. حاکم فارس، به بیرون از شهر لشکر می¬کشد تا در برابر احمد بن موسی (علیهما السلام) بایستد. در ضمن خبر شهادت امام رضا (علیه ¬السلام) نیز منتشر می¬شود. حضرت احمد بن موسی (علیهما السلام) از وضعیتی که با آن روبه‌رو بود متوجه شد که عمّال حکومت قصد جنگ دارند. از نقل¬های تاریخی چنین برمی¬آید که حرکت ایشان در دید¬ عموم یک قیام حق¬طلبانه بوده است، نه صرفاً حرکتی به قصد زیارت امام علی بن موسی (علیهما السلام). به علاوه این قیام در ایام نزدیک به شهادت امام رضا (علیه السلام) یا اندکی پس از آن بوده است.
به هر حال، احمد بن موسی (علیهما السلام) با اصحاب و یاران خود به گفت‌وگو نشست و آنها را آگاه کرد که: «قصد دشمن، ریختن خون فرزندان علی بن ابیطالب (علیه السلام) است؛ هر کس می¬خواهد برگردد و جان به سلامت ببرد؛ اما من چاره‌ای جز جهاد ندارم». یاران برای همراهی ایشان در این جهاد اعلام آمادگی کردند و چیزی نگذشت که کاروان، آرایش جنگی به خود گرفت. اندکی بعد، جنگ آغاز شد و بعد چند روز متوالی که سپاه احمد بن موسی (علیهما السلام) برتری خود را به رخ کشید، دشمن دست به عقب‌نشینی زد و به داخل شهر گریخت. با این حال حدود سیصد نفر از یاران آن حضرت به شهادت رسیده بودند. روز بعد حضرت احمد بن موسی (علیهما السلام) پشت دروازة شهر شیراز اردو زد، اما دشمن سیاست ترور را در پیش گرفت و بسیاری از یاران ایشان را در کمین¬گاه-های مختلف هدف قرار داد. سرانجام پس از جنگ و جدالی طولانی، سپاه پراکنده شد.
حضرت احمد بن موسی (علیهما السلام) با تعدادی از همراهان در نقاط مختلف پنهان شدند و دشمن برای مدت زیادی پیوسته درصدد یافتن ایشان بود تا آنکه سرانجام جاسوسان فراوانی که به این کار گماشته شده بودند، مخفیگاه ایشان را گزارش کردند. آن حضرت با شمار اندکی از یاران در مقابل عمّال خلافت عباسی به نبردی جانانه پرداخت و سرانجام با یورش ناجوانمردانه و غافلگیرانه دشمن و بر اثر ضربتی که بر سر مبارکشان وارد شد، به شهادت رسید. محققان احتمال داده¬اند که مکان شهادت ایشان در همین-جایی باشد که امروز مقبره ایشان است؛ مقبره¬ای که تا مدت¬ها مخفی بوده است.
بسیاری از امامزادگانی که در فارس و سایر شهرهای ایران قرار دارند، به همین نهضت تعلق داشته¬اند و پراکندگی مقابر ایشان در نقاط مختلف، که کانون توجه مردم و نمادهای ارزنده¬ی پیوند با اهل¬بیت (علیهم السلام) بوده¬اند، از ثمرات حرکت حضرت شاه¬چراغ و سلحشوریِ کم¬نظیر او است.
پس از شهادت
مورخان دربارة اینکه در چه زمانی و چگونه این قبر مخفی آشکار شده است، دو احتمال را ذکر کرده¬اند؛ یکی در قرن چهارم و به دست عضدالدوله دیلمی و دیگری در قرن هفتم و به دست امیر مقرب الدین مسعود بن بدر. البته دربارة احتمال اول، آشکار شدن قبر با داستان¬سرایی¬های مفصلی همراه شده که محل تردید است؛ از جمله اینکه منشأ آن را به نوری بر فراز قبر ایشان و خواب¬های عضدالدوله دیلمی مربوط کرده¬اند.
اما منابع معتبر احتمال دوم را تقویت می‌کنند؛ هر چند از کیفیت این اتفاق خبری نمی‌دهند، جز اینکه در هنگام ساخت و ساز، مقبره کشف می‌شود و جسد مبارک ایشان را کاملاً سالم می‌یابند، با انگشتری در دست که نشان می‌داد صاحب آن احمد بن موسی (علیهما السلام) است. مخفی بودن قبر، کیفیت جسد مطهر ایشان که بدون هیچ تغییری سالم مانده و انگشتری که بر آن نوشته شده بود: «اَلعِزَّهُ لِلّه اَحمَدُ بنُ موُسی»، در اغلب روایت¬های تاریخی تکرار شده است.
نکتة دیگری که دربارة مقبرة ایشان وجود دارد، شهرهای مختلفی است که در آنها بارگاه¬هایی به نام احمد بن موسی (علیهما السلام) قرار دارد. در مورد بسیاری از آنها تردیدی نیست که صاحب بارگاه شخص دیگری هم¬نام با حضرت شاه‌چراغ بوده و نه ایشان. در مواردی هم برخی منابع تاریخی شهرهایی غیر از شیراز را محل شهادت و دفن آن بزرگوار دانسته¬اند؛ ولی تحقیقات مورخان و نسب¬شناسان نشان می¬دهد، بدون تردید باید مکان فعلی یعنی بارگاه نورانی موجود در شیراز را متعلق به حضرت شاه¬چراغ دانست.
گفتنی است لقب شاه¬چراغ از حدود پانصد سال قبل دربارة آن بزرگوار رواج داشته است و ایشان را با لقب¬های دیگری چون سیدالسادات الاعاظم، امیر احمد، امین ولایت و سیدالکریم نیز می¬شناسند.