پایگاه خبری آستان مقدس حضرت معصومه سلامالله علیها: وصف حالش این بیت از شاعر همشهریاش سعدی بود که میگوید «او میرود دامنکشان من زهر تنهایی چشان* دیگر مپرس از من نشان کز دل نشانم میرود*دررفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن*من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود».
دامنکشان از اینسو به آنسو در حال تلاطم خروش بود و اتاقها را یکی پس از دیگری پشت سر میگذاشت و نهایتاً به سرمنزل مقصود رسید و با تحویل مدارک به مسئول واحد انتظامات خواهران، دریای شورانگیز و متلاطم وجودش آرام گرفت.
پسازاین که در میانه بالکن شرق شبستان امام خمینی (ره) ایستاد و نفسی تازه کرد من متحیر از رفتار و سرگشتگی او، خود را به او رساندم و هر چه به او نزدیکتر و نزدیکتر میشدم چهرهاش برایم آشناتر و نمایانتر میشد.
او را میشناختم دوست صمیمیم بود باهم سر یک کلاس مینشستیم و من از اشتیاق زائدالوصف او برای خدمت به خاندان اهلبیت علیهالسلام خبر داشتم. از او پرسیدم اینجا چه میکنی و چرا مانند یک دریای خروشان در تلاطمی.
پاسخ داد بالاخره پس از دو سال انتظار در وصف طولانی و هزاران نفری مشتاقان خدمت به کریمه اهلبیت علیهاالسلام توفیق خدمت به کریمترین بانو نصیبم شده و توانستم دربان حضرت شوم.
خوشحالی و حال عجیب او مرا هم دگرگون کرده بود و باز به من یادآوری کرد که خدمت به آستان جانان امری تکرارناشدنی است.
برایم گفت که چندین خوان را پشت سر گذاشته تا توانسته بر سر خوان نعمت حضرت معصومه سلامالله علیها بنشیند و برایم گفت چقدر مشتاق است که روزی در کنار ضریح بانوی کرامت دست نوازش بر سر خادمان بکشد.
از او پرسیدم اشتیاق تو برای خدمت به حضرت معصومه سلامالله علیها مانند کودکی است که میخواهد خود را به آغوش مادرش برساند اینهمه اشتیاق برای چیست چراکه تو مانند کسی رفتار میکنی که انگار اولین روز است حرم بانوی کرامت را زیارت میکند.
به من گفت نمیدانی طعم خدمت به اهلبیت علیهالسلام چه طعم شیرینی است و شیرینکام شدن دهان به این طعم را نمیتوان با زبان زمینی وصف کرد.
برایم گفت هرروز که به حرم میآید تنها جمع مشتاقان و ضریح حضرت معصومه سلامالله علیها را نمیبیند بلکه بانویی فاطمه نام از شهر مدینه را میبیند که در میان جمع بانوان بر منبری از نوربالا رفته و از فضائل خاندانش برای بانوان میگوید.
او میگفت در این حریم کبریایی هیچکس دستخالی برنمیگردد و این بانو مانند مادرش زهرای مرضیه تجسم روزی است که حضرت زهرا سلامالله علیها برای مردم مدینه در مسجد خطبه فدکیه را خواند و مردم را دعوت به غدیر کرد.
این خادم جدیدالورود آستان بانوی کریمه سلامالله علیها برایم گفت: حضرت معصومه سلامالله علیها، فاطمهای است که هرروز در حرمش برای مردم خطبهخوان غدیر است و این خطبهخوانی بانو هرروز و هرروز تکرار میشود تا همه مردم به امامت مهدی صاحبالزمان (عج) لبیک بگویند.
او به من گفت تمامی این صحنهها را تصور کن و ببین زیارت بانو و حضور در حرم بانو پاداش بهشت نه بلکه خود بهشت است و هرکس در این بهشت وارد شود مانند سنگ ناصافی است که در دریا و رودخانه وجودی این بانو با جابجا شدن صیقل میخورد تا به در و مرواریدی ناب تبدیل شود حال تصور کن که زیارت بانو این اثرات را دارد پس خدمت و خادم شدن در بارگاه این بانو، انسان را به میتواند به چه درجهای عظیم و بیانتها در معرفت و مقام بندگی خدا برساند.
این خادم جدیدالورود به من یادآوری کرد وقتی خادم بانو میشوی این خادم شدن آغاز آزاد شدن از بندگی غیر و وارد شدن به وادی معرفت الله است و ورود به این وادی برای انسان که ساحت خلقتش ساحت بندگی است باید در رفتار و کردار او نمود خاصی داشته باشد و باید با تغییر رفتار انسان دیگران نیز بهای این خدمت را دریابند.
از او پرسیدم تو در رشته فلسفه و کلام عالیترین مدرک دانشگاهی را داری و اخیراً همسطح سه حوزه را به اتمام رساندهای آیا برایت سخت نیست که دربان حضرت باشی.
برایم گفت دربانی چه اگر به من میگفتند که تمامی صحنهای آستان را جارو بکش باکمال افتخار این کار را قبول میکردم زیرا خدمت به اهلبیت مانند در و مروارید انسان را قیمتی میکند و خدمت به اهلبیت علیهالسلام چیزی است که در قیامت از انسان قبول میشود و این خدمت بهقدری ارزشمند است که نهتنها زمینیان بلکه فرشتگان آسمان نیز برای این خدمت در صف انتظار هستند تا خداوند به آنها اذن دهد و به زائران حریم ملکوتی اهلبیت علیهالسلام خدمت کنند؛ زیرا در این عالم اهلبیت علیه اسلام پروانهای هستند که برگرد وجود خداوند متعال درحرکتاند و ما نیز اگر میخواهیم پروانه شویم باید به این بیت عمل کنیم که بیان میکند برای طلب عشق باید پروانگی آموخت.(g1)
فاطمه قاسمی