به گزارش پایگاه خبری آستان مقدس حضرت معصومه سلامالله علیها، روز حرکت رسید. پیامکهای هماهنگی زمان و مکان حرکت، لوازم موردنیاز، نکات قبل از سفر و… از دو روز قبل، یکی پس از دیگری ارسال شده بود و حالا، انبوه خادمان افتخاری و رسمی، از خیابانهای اطراف به سمت شبستان امام خمینی(ره) در حرکت بودند.
از همان اطراف حرم، میشد از روی کولهپشتیهای روی دوش هرکسی حدس زد که خادم حضرت و زائر کربلاست و به سمت شبستان میرود.
کمکم جمعیتی چندصد نفری از خدام، پشت پردههای شبستان بزرگ امام خمینی(ره) تشکیل شد. هرکسی از روی کاغذهای نصب شده روی ستونهای پشت منبر، اسم و شماره اتوبوس خود را پیدا کرد و مسئولین خدمات، جلیقههای مخصوص را بین خدام توزیع کردند.
آنطرف پردهها، کمکم داشت مراسم بدرقه خدام حرم حضرت معصومه(س) به عراق شروع میشد.
بچهها با لباسهای همشکل و با سربندهای سرخ، پشت سر هم وارد شدند و جلوی جمعیتی که با شوق به بدرقه آمده بود به ردیف نشستند و صحنهای زیبا خلق کردند.
مجری مراسم را شروع کرد و شبکههای مختلف صدا و سیما هم مشغول ارسال گزارش زنده از مراسم شدند.
بعد از سخنرانی تولیت حرم، مداح معروف، مداحی مراسم را به عهده گرفت.
به عقب که نگاهی انداختم، دیدم شبستان امام(ره) با آن عظمت و گستردگی، مملو از جمعیت شده است و مردمی که فهمیدهاند قضیه از چه قرار است، مشتاقانه نظارهگر این مراسم بینظیر هستند.
مردم اشک میریختند و با حسرت به ما نگاه میکردند.
صدای مداحی معروف مداح توی حرم پیچید و همه زیرلب آن را میخواندند.
توی دلم میگفتم نمکنشناسیست اگر کسی این روزها به کربلا برود و یادی از شهدای مدافع حرم نکند. همانها هستند که با جانفشانی و رشادتشان، باعث شدهاند تا در میان انبوه تروریستهای در منطقه، هرساله مراسم اربعین در عراق با کمترین تلفاتی برگزار میشود.
لحظهای به خودم آمدم! راستی! واقعا من لیاقت اینهمه لطف و عنایت حضرت معصومه(س) را دارم؟
حضرت معصومه(س) که از درون من خبر دارد!
مردم به سمت دو طرف شبستان رفتند و کوچهای طولانی از ابتدای شبستان تا انتهای آن تشکیل شد.
گروه خدام پرچم به دست به سمت ضریح به حرکت درآمدند و مردم از این صحنههای دوستداشتنی فیلم میگرفتند و اشک میریختند و لحظهای التماس دعا از زبانشان نمیافتاد.
نه فقط من، شاید خیلی از خادمهای دیگر در این لحظه داشتند پیش خودشان چرتکه میانداختند، حساب کتاب میکردند و غرق فکر میشدند که این حال دلنشین و این هوای خاص، این حس نادر و ارزشمند، این مبدأ نورانی و آن مقصد کبریایی، نتیجه استجابت دعای کدام زائر در حقشان است؟ شاید خدا مزد سالها خدمت در جوار این بانو را حالا داشت یکجا به ما میداد.
البته این فکرهای کوتاه مال من و امثال من است! سادهاندیشیست اگر این اتفاق را مزد خدمت بپنداریم در حالیکه همین حادثه، خودش باز هم عنایت حضرت معصومه(س) است به ماها… .
به انتهای شبستان رسیدیم و از میان انبوه مردم و زواری که اشکریزان التماس دعا میگفتند رد شدیم.
فرصت زیادی برای تشکر و قدرشناسی از این لطف بیبی عزیزمان نبود اما، بیشک هر خادمی که به ضریح میرسید، این توفیق خدمت را شکر میکرد و عمری طولانی زیر سایه کریمه اهل بیت(ع) طلب میکرد.
از محوطه اطراف ضریح، مستقیم به سمت خیابان ارم و اتوبوسها حرکت کردیم. شور و شوقی داشتیم که گویا به پرواز درآمدهایم.
حالا صحنههای جالبی از خداحافظی خادمین بود که پشت سر هم اشک آنها و خانوادههایشان را در میآورد.
پدر پیری آمد داخل اتوبوس و با جوانش خداحافظی گرمی کرد. قد و بالای پسر را ورانداز کرد و با زبان و لهجه شیرین ترکی قربان صدقهاش رفت.
مرد هر ده دقیقه یکبار که میدید اتوبوس حرکت نمیکند، دوباره بالا میآمد و هر بار به بهانهای با پسرش خداحافظی میکرد و برمیگشت.
پسر که دید اینطوری فایده ندارد و پدر اذیت میشود، رفت بیرون و تا هنگام حرکت پیش او ایستاد.
خادم جوان دیگری تلفناش زنگ خورد و با خوشحالی پیاده شد و چند دقیقه بعد با یک کیسه پر از آجیل و میوه و انواع خوردنی برگشت. دوستانش خندیدند و یکی از آنها با صدای بلند رو به حرم گفت: یا حضرت معصومه(س)! دعا کنید خدا به ما هم یه نامزد بده که اینطوری هوامونو داشته باشه.
همه با خنده آمین گفتند.
مردی دو سه ردیف جلوتر نشسته بود و با همسر و فرزندانش که بیرون اتوبوس ایستاده بودند تلفنی صحبت میکرد. گریه همسرش که قطع میشد، دختر کوچکش اشک میریخت. بعد برادر بزرگتر، او را دلداری میداد و آرامش میکرد… . حواسم چند دقیقهای پرت این صحنه بود که ناگهان دیدم کسی که کنارم نشسته است هم دارد مثل ابر بهاری، آرام و بیصدا اشک میریزد.
با شوخی گفتم: حاج آقا شما دلتون برای کی تنگ شده؟
به صحنه بیرون و گریه دختربچه اشاره کرد و گفت: میدونی؟ دخترا خیلی بابایی هستن… قربون خانوم رقیه(س) برم.
و دیگر تا وقتی که به کربلا رسیدیم حرف نزد.
حال و هوای عجیبی حاکم شده بود. اشکها و لبخندها با هم درآمیخته بودند. فضا سنگین شد.
اما قلبها در سینه به عشق کربلا میکوبید و خیلی از بچهها بغض گلویشان را برای آنجا نگه داشته بودند.
بالاخره اتوبوسها به حرکت درآمدند و تا از قم خارج شویم، لحظهای فضای اتوبوس از عطر خوش صلوات بچهها خالی نشد.
پرواز به سوی یار
توی دلم میگفتم نمکنشناسیست اگر کسی این روزها به کربلا برود و یادی از شهدای مدافع حرم نکند. همانها هستند که با جانفشانی و رشادتشان، باعث شدهاند تا در میان انبوه تروریستهای در منطقه، هرساله مراسم اربعین در عراق با کمترین تلفاتی برگزار میشود.
پایان پیام/ ۱۱۳
۱۱ مهر ۱۳۹۸
کد خبر: ۵۲۵۳۲
لینک صفحه کپی شد