پایگاه خبری آستان مقدس حضرت معصومه علیهاالسلام| حجت الاسلام والمسلمین جواد محدثی: پلک‌ها که باز است در چشم‌اندازها خیلی چیزها قرار دارد، دور یا نزدیک، خوب یا بد، روا یا ناروا، حلال یا حرام. چشم هم، مثل دست و زبان و گوش و دل، محدوده‌های «ورود ممنوع» دارد.
مگر به هر چه «دیدنی» است باید نگریست؟
مگر هرچه جلوی چشممان قرار گیرد، مجاز به تماشاییم؟ مگر من حق دارم دفترچه تورا بی اجازت بخوانم؟ مگر تو مجازی که بی اذن دوستت، کیف و کمد او را باز کنی ؟ یا به جیب او دست ببری یا آلبوم عکسش را نگاه کنی یا نامه‌ای را که برای دیگری آمده، بی‌اجازه‌ او باز کنی و بخوانی؟
اگر در خانه یا اتاق باز بود، مگر باید داخل آن را دید زد؟ مگو که: دوست است و صمیمی، و ما با هم این حرف‌ها را نداریم! و البته اگر رفاقت‌ها و صمیمیت‌ها تا این حد باشد، مسئله‌ای نیست لیکن نمی‌توان همه‌جا، نسبت به همه کس، و همیشه چنین نظری داشت. اگر این اطمینان در کار است، حرفی نیست.
ولی تاسف‌آور آن‌جاست که وی با صراحت بگوید: راضی نیستم نگاه کنی، و ما مشغول خواندن نامه و دفتر او باشیم، یا عکس‌های آلبومش را تماشا کنیم!
بگوید: به وسایل من دست نزن، و ما به وارسی کیف و کتاب و جیب به اتاقش بپردازیم.
ناگفته نماند: ‌چشمی هم که حریم زندگی شخصی دیگران را مراعات نکند، دیگر حرمت و ارزشی ندارد، و اگر کورش کنند تاوانی بر آن نیست! دید زدن به خانه‌ دیگران هم از این قبیل هست.
و همینگونه است چشم‌چرانی و نگاه‌های ناپاک و غرض‌آلود.
قانون نیز ممنوع کرده که کسی، نامه دیگران را بگشاید؛ یا سرزده به خانه کسی وارد شود، یا به مکالمات تلفنی مردم، گوش دهد و «استراق‌سمع» کند.
گوش دادن‌های مخفیانه، نگاه‌های دزدکی، دزدیدن های غیرمجاز، وارسی های بی‌اجازه، همه و همه ناپسند و حرام است هر کس محدوده‌ای از «امورشخصی» و «زندگی خصوصی» خود را، از دید و نگاه و آگاهی دیگران پنهان می‌دارد. در این محدوده، دیگران هم موظف به «حفظ حریم» اند .
این‌که در روایات «نگاه» را تیری از تیرهای شیطان به حساب آورده‌اند، تنها نگاه شهوت‌آلود به نوامیس مردم نیست، مصداق‌های دیگری هم دارد.
ملاک، داشتن یا نداشتن «مجوز» برای نظر و نگاه است. اگر موردی و محلی «ناروا» بود دیده را باید فروبست. وگرنه این پلک‌ها برای چیست؟
حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم: در آخرین جمعه ماه شعبان و در استقبال رمضان خطبه‌ای مفصل خواند. در این «خطبه شعبانیه» ازجمله سفارش‌هایی که کرد، چنین بود:
«غضوا عما لا یحل النظر الیه ابصارکم»
چشم‌های خود را از آنچه نگاه به آن بر شما «حلال» نیست. بپوشانید و فروببندید.
گاهی نگاه اول نگاه دوم را در پی دارد. و همین گونه استمرار نگاه‌ها….. و سرانجام، افتادن به حرام.
آری….. بین «نگاه» و «گناه» می‌تواند رابطه باشد.
چرا قلبمان را هدف و آماج تیرهای مسموم شیطانی سازیم ؟
چرا نگاهمان را به گناه‌آلود کنیم؟
از کجا که برخی منظره‌ها، عکس‌ها، فیلم‌ها، «دام ابلیس» نباشد، که عفاف و پاکی ما را به بند کشد ؟
توانایی و اراده ما، در عمل خود را نشان می‌دهد.
تا چه حد، از عهده کنترل نگاه برمی‌آییم؟
دو پلک است، که گاهی باز است گاهی بسته، و…. هر دو به اختیار ما!
در این گشودن و بستن چشم، هزار رمز و راز و درد و درمان و طاعت و معصیت و روا و ناروا نهفته‌است .
آنان که خیلی اهل ادعایند و دم از «اراده» می‌زنند باید بتوانند حریف «نگاه» خود باشند و این دو پلک سبک و ظریف و مطیع فرمان را، بر آنچه «نباید» ببندند. اگر نتوانیم «چشم و نگاه» را زیر فرمان داشته‌ باشیم، پس دیگر چه ادعایی؟!
حیف نیست که از راه نگاه به جهنم برویم؟!
حجاب
دیوارهایی بلند، با برجک‌های نگهبانی، دری بزرگ و بسته و دربانی کنارش ایستاده و اغلب مسلح، و جمعی درون این بنا و داخل این محدوده، و کنترل‌هایی نسبت‌به ورود و خروج اشخاص.
این‌ها مشخصات کجاست؟ قلعه و دژ، یا زندان؟
شباهت‌های زیادی میان آن دو وجود دارد.
اما، چرا زندانیان، در پشت این دیوارهای بلند و درهای بسته، محبوس اند؟ و… چرا قلعه نشینان، درون این دژ استوار، پناه گرفته‌اند؟
ترس از چیست؟ چرا محدودیت؟
به یک تفاوت، باید خوب دقت کرد.
درب را به روی زندانیان می‌بندند، تا به بیرون فرار نکنند و مزاحم جامعه نشوند، و درب قلعه را می‌بندند، تا دشمن و مهاجم، از بیرون به داخل دژ، رخنه نکند.
زندانیان اگر بگریزند، فساد و جرایم و تبهکاری شان به افراد جامعه می‌رسد، ولی… مهاجمان اگر به درون قلعه آیند، بی‌گناهان را می‌کشند، اموال را به غارت می‌برد و خانه‌ها را خراب می‌کنند.
پس، برای حفظ «اموال» و «جان‌ها»ی درون قلعه، این کنترل و محدودیت، طبیعی، پذیرفتنی، قابل‌قبول و عقلایی است.
قلعه نشینان، اگر به حفظ جان و مال خویش علاقه‌مند باشند، باید از این دژ بانی و دربانی و حصار و دیدبانی و کنترل، استقبال کنند، و اگر نبود، خواستار آن شوند.
آیا «حجاب و پوشش» برای بانوان، مثل قلعه است، یا مثل زندان؟
شنیده‌اید که برخی مخالفان پوشش و هواداران بی‌بندوباری و آزادی غربی، می‌گویند: چرا باید زن، در داخل حجاب و چادر، «زندانی» شود!
چرا بانوان پوشیده و باحجاب را، سرمایه‌ها و گوهرهای گرانبهایی ندانیم و قلعه نشینانی که برای«صیانت» خود از دستبرد مهاجمان، به «دژ حجاب» پناه برده‌اند؟!
زندانی بودن به‌خاطر جرایم و تخلفات، زشت است و ننگ، ولی در حصار قلعه زیستن به‌خاطر ایمن بودن از تعرض بدخواهان و مهاجمان، پسندیده‌ است و عقلایی!
بانوان را کسی به زور، در حجاب، زندانی نمی‌کند، بلکه خودشان با اختیار، حجاب را به‌عنوان حصاری ایمن، برای محفوظ ماندن از نگاه‌های هوس آلود و نیت‌های آلوده برمی‌گزینند، تا گوهر عفافشان، دیده‌های حریص را به وسوسه نیفکند.
این حجاب آگاهانه و انتخابی، نشانه شخصیت یک خانم است که دوست ندارد ملعبه‌ ی این و آن قرار گیرد و چشم‌های شهوت‌آلود، از چهره و اندام و روی و موی او، کامجویی کنند و ارضاء شوند.
کجای این، عیب و عار است؟
چه کسی دوست دارد درب خانه‌اش باز باشد، تا نگاه هر عابر، به داخل خانه‌اش افتاد؟
اصلا مردم، چرا برای خانه‌هایشان دیوار می‌گذارند و از «در» استفاده می‌کنند، و برای در، «قفل» می‌گذارند و در را می‌بندند؟!
این ، «زندانی» شدن نیست ، حفظ «حریم خانه» و «حرمت اهل خانه» ‌است.
روح شهید بزرگوار، مطهری عزیز، شادکه این جمله نغز و عمیق از آن معلم شهید است: حجاب، «محدودیت» نیست، «مصونیت» ‌است!…
و چه کلامی گویاتر از این؟
و باید افزود که: حجاب، «قلعه» ‌است، نه «زندان»!