روضه ای برای مادر؛ اما مادر که مزار ندارد تا یک دل سیر بر سر مزارش رفته و اشک بریزی؛ می دانی این روزها دل مهدی فاطمه سلام الله علیها که آخرین ذخیره سلاله امامت است وقتی دلتنگ مادر می شود به کجا می رود و برای مادر روضه می خواند؛ من به تو می گوییم ؛ مهدی فاطمه(عج) هرگاه دلتنگ مادر می شود به قم می آید و در کنار آرامگاه عمه خود فاطمه معصومه سلام الله علیها برای مادر روضه می خواند.
پایگاه خبری آستان مقدس حضرت معصومه سلام الله علیها: سال ۶۱ هجری قمری؛ نمی دانم چرا قلم هرگاه که می خواهد بر مصیبت اهل بیت(ع) اشک بریزد از عاشورا و از سال ۶۱ هجری شروع می کند اما در تاریخ مصیبتی است که عاشورا هم از آن شروع شده و آن مصیبت، مصیبت فراغ مادر است.
اگر بپرسی کدام مادر؛ به تو خواهم گفت همان مادری که حورا الانسیه بود، همان مادری که خداوند فرمود من او را از نور عظمت خود خلق کردم و او در عین این که امام نیست ولی معصوم است، در عین اینکه پیامبر نیست ولی مادر پیامبر است و به قدر بلند مرتبه است که نه تنها خلقت کون و مکان بلکه خلقت علی بن ابیطالب که مظهر العجایب است و خلقت محمدبن عبدالله(ص) که خاتم النبیین است نیز به واسطه تو بوده است.
بگذار بیشتر از این در صفات مادر نگویم فقط بگویم که این مادر کسی است که خداوند می فرمایند«إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى يَغْضَبُ لِغَضَبِ فَاطِمَةَ وَ يَرْضَى لِرِضَاهَا» یعنی هرکس او را خشمگین سازد من را خمشگین ساخته است.
حالا با من بیا تا قصه این مادر را برای تو بازگو کنم و با هم برای مادر روضه و مرثیه ای از جنس اشک بسراییم
مدینه، خانه ای کوچک بسیار محقر ولی قدسی.
در این خانه علی(ع) و فاطمه دخت نبی اکرم(ص) زندگی می کنند؛ پیامبر در بستر احتضار، در آخرین لحظات حیات نبوی علی(ع) را به نزد خویش خوانده و در گوش او چیز هایی زمزمه می کند، قلب فاطمه سلام الله علیها با این نجواها به تپش می افتد اما چون پدر جان را بسیار دوست دارد در محضر نبوی بی تابی نمی کند و رسول خدا(ص) نیز قلب فاطمه را به موعود علوی و فرزندی همنام خودش که جهان را پر از عدل و داد می کند، دلگرم می فرماید.
در کوچه های مدینه بانگی بلند می شود ای مردم محمدبن عبدالله ، رسول خاتم و بنده ای از بندگان خدا درگذشت( اما دین پیامبر نمرده است)
مردم باور نمی کند به هم می گویند مگر می شود، دیگری می گوید بله شده و همه گریان به سوی مسجد رهپسار می شوند.
اما عده ای در سقفیه حتی رحلت پیامبر(ص) را منتظر بوده و با رحلت به جای شرکت در تشییع پیکر آخرین پیامبر خدا، انتخاب جانشین را برای ایشان به شور نشسته اند.
ابلیس خوشحال می شود زیرا آغازی که می خواست اتفاق افتد و رخنه شد می پرسید در چه؟ به شما می گویم در دین خدا، در امت خدا و در هدایت خدا.
به گمانم اولین نفری که در سقیفه حاضر شد ابلیس بود.
اما قلب علی(ع) به نور خدا روشن است و بی خبر از همه جا با فاطمه جوان خود رحلت پیامبر(ص) را به سوگ نشسته بود.
غم از دست دادن پیامبر(ص) برای علی و فاطمه بزرگترین غم بود و علی(ع) هرگز نمی توانست لحظه های آخر را که پیامبر(ص) در آغوش او در میان سر و سینه اش پرواز کشید و پرواز کرد را فراموش کند.
فاطمه بسیار در سوگ پدر می گریست به قدری که همه مدینه متوجه سنگینی این غم بر او شده بودند.
فاطمه سلام الله علیها و علی(ع) بی خبر از همه جا بعد از خاکسپاری آخرین نگین انگشتری نبوت، عازم خانه شدند که خبر سقیفه به گوش آنها رسید
این خبر دیگر خیلی تحمل ناپذیر بود کمر فاطمه سلام الله علیها را شکست و علی(ع) را خانه نشین کرد.
چون پاره تن پیامبر(ص) باز شدن درهای جهنم را به روی امتی که قرار بوده امت وسط و نمونه شود می دید و نمی توانست قهقه ها و شادی شیطان را تحمل کرده و جهنمی شدن انسان ها را تاب بیاورد و هنوز رنج های پدر را فراموش نکرده بود؛ پس این غم با غم از دست دادن پدر کمرش را شکست.
شورای سقیفه و خلیفه به ظاهر انتخاب شده از علی(ع) می ترسید به درب خانه فاطمه سلام الله علیها رفت.
مردم تصور می کردند که خلیفه تازه انتخاب شده برای عرض تسلیت و سوگ وار بودن فاطمه سلام الله علیها و علی(ع) و تسلای قلبشان آمده است؛ اما در کمال ناباوری دیدند که شمشیر های آخته و برهنه از زیر عبا بیرون آمده و به بهانه توطئه نظامی با فریاد علی(ع) را می خواهد.
فاطمه سلام الله علیها می دانست که امتی که به سخن خدا و پیامبرش گوش نکرده اند به علی سلام الله علیها هم رحم نخواهند کرد و زمانی که دید بدون اجازه، پای نامحرمان به خاک خانه علی(ع) با زمی شود رفت و درب خانه را گرفت که مباد نامحرمی مادر را ببیند و به خانه او وارد شود.
مادر پاسخ داد کسی در خانه نیست و حمله ای در کار نیست اما امتی که دین پیامبر(ص) را با پیامبر(ص) راهی خاک و قبرستان کردند؛ حرمت شکسته و درب خانه و مادر جوان را که باردار نیز بود پهلو به در و دیوار دوختند.
اما نه مادر از پشت در کنار رفت و اجازه ورود نامحرم را داد و نه چادر از سر مادر افتاد که مبادا نامحرمی او را ببیند و چادر سوخت و پهلوی مادر نیز سوخت ولی از سرش نیفتاد
امام علی(ع) را کشان کشان به سوی زندان بردند.
وامصیبتا حیدر کرار، یل دادار،ازل لم یزلی و راز دار خلقت هر دو جهان و فاتح خیبر و یار پیمبر را با دستانی بسته در کوچه کشیدند و وقتی مادر دست این آیت الله العظما و حیدر کرار را گرفته بود او را نیز با پهلوی شکسته کشیدند و بر بازوان نحیف مادر شلاق زدند.
کاش تاریخ می مرد و این صحنه ها را نمی دید آخر از روزی که تاریخ این صحنه ها را دید قامت عزای مادر به تن کرد و از شرمندگی در دست بستن علی(ع) خود را از همه مخفی کرده و منتظر آخرین منتقم است تا شاید غبار خجالت از چهره بشوید.
اما کسانی که می دانستند فاطمه پاره تن پیامبر است و حورا الانسیه است و خشم او خشم خداست و با چشم و گوش خود این سخن را از پیامبر(ص) شنیده بودند پهلوی فاطمه را به درب خانه دوختند و به آتش کشیدند و حیدر کرار را با دست بسته در کوچه کشیدند.
مگر غیرت حسنین و زینبین با آن همه کوچکی تاب می آورد اما اینها دست پرورده زهرا سلام الله علیها بودند و می دانستند که اطاعت از ولی و امام شرط اول مسلمانی است پس خار در چشم و استخوا در گلو این صحنه ها را دید و گریستند و لی دم بر نیاوردند.
زهرا سلام الله علیها بیمار با پهلوی شکسته در خانه بستری بود و تمام مدینه اندوهناک و کسانی که مقام امامت را غصب کرده بودند و پس از آن فدک را و با خطبه آتشین مادر در مسجد النبی رو به رو شده و دیدند که پیامبر(ص) در قامت زهرا سلام الله علیها با همان حیا، با همان نجابت و با همان قدم ها و گام زنده شده و به مسجد آمده و با سخنان آتشین خود توطئه آنان را نقش بر آب کرده است تصمیم گرفتند به بهانه عیادت به خانه زهرا سلام الله علیها بروند و از او عیادت کنند تا شاید بتوانند تاریخ را به بلندای عمر بشریت فریب دهند اما مادر ما آنها را نپذیرفت و تا آخرین لحظه شهادت نسبت به آنها غضبناک بود.
نمی دانم چگونه لحظه پر کشیدن مادر و غربت حسنین و اشک زینبین را برای تو باز گو کنم اما می دانم که می دانی و می فهمی که لحظه پر کشیدن مادری جوانی برای چهار کودک کم سن و سال بسیار سخت است.
مادری که تنش کبود است و مهربانی و عشقی به وسعت کائنات و تمام مخلوقات را نثار فرزندانش می کند.
فاطمه از علی(ع) می خواهد که کودکانشان را از او دور کند چون طاقت اشک بچه ها را ندارد اشکی که چون باران روان است و تمام ندارد و مادر نماز خود را با قامت خمیده به اقامه برخواست و آخرین نماز را به سختی می خواند و پس از وصیت دفن شبانه پرواز می کند و به سوی ملکوت می رود تا خبر بی وفایی و بی مهری های امت را برای پدر بازگو کند.
چه لحظه ای؛ دیگر طاقت ملکوتیان در اشک و گریه حسنین و زینبین به سر آمده و تاب توان اشک ها را ندارند خداوند به جبرئیل می فرمایند که آنها را آرام کند و امروز روزی است که نه تنها توان عرشیان و فرشتگان بلکه توان علی(ع) به عنوان دومین عامل خلقت جهان هستی در از دست دادن فاطمه سلام الله علیها نیز کم شده است.
گمان می کنم دردناک ترین لحظه تاریخ دیدن اشک های یتیمان فاطمه و گودال قتلگاه در کربلا بود.
آری فاطمه ای که همیشه یتیم نوازی می کرد امروز کودکانی یتیم داشت که در فراغ او تحمل و توان نداشتند و با وجود از دست دادن مادر به خاطر عمل به وصیت مادر حتی حق اشک ریختن نداشتند و امام علی(ع) با اشک هایی که گلویش را می فشرد و آستینی که در هان گذاشته بود تا صدای هق هق او را متوجه نشوند بانوی آب آیینه را مخیانه به خاک سپرد و از آن روز به بعد اولاد علی از گریه کردن و اشک ریختن بر سر مزار مادر نیز محروم شدند تا مبادا چشم و گوش نامحرمی هق هق اشکشان را بر مزار مدار ببیند و به مادر بی احترامی کند.
و این چنین بود که سوالی به وسعت تاریخ برای امت رسول خدا(ص) ایجاد شد که چرا دفن شبانه و همین سوال بود که تا به امروز ریشه های درخت ولایت و امامت را سبز نگه داشته است تا به انتظار آخرین موعود و ذخیره الهی برسد.
و این چنین بود که عاشورا و شیعه از فاطمیه آغاز شد
روضه ای برای مادر…..
اما مادر که مزاری ندارد تا یک دل سیر بر سر مزارش رفته و اشک بریزی
می دانی این روزها دل مهدی فاطمه سلام الله علیها که آخرین ذخیره سلاله امامت است هرگاه دلتنگ مادر می شود به کجا می رود و برای مادر روضه می خواند.
من به تو می گوییم ؛ مهدی فاطمه(عج) هرگاه دلتنگ مادر می شود به قم می آید و در کنار آرامگاه عمه خود فاطمه معصومه سلام الله علیها برای مادر روضه می خواند و اشک می ریزد آخر « آن قبر که در مدینه شد گم، پیدا شده در مدینه قم»
انتهای پیام/۱۱۲