به گزارش پایگاه خبری آستان مقدس حضرت معصومه سلامالله علیها، آدم علیهالسلام زمانی که از فاطمه زهرا سلامالله علیها شنید، خادمی این خاندان را برای خویش بس افتخاری بزرگ میدانست؛ بله خادمی این آستان نه برای خادمان بلکه برای انبیاء نیز افتخاری بس عظیم است.
«آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند» تا که نگاه بانو به خاک شوریده و داغ قم افتاد کویر هم قداست یافت و ملجأ بهشتیان شد. کویر هم شد بهشت، قطعه و گوشهای از بهشت، چه میکند این نگاه چه میکند این بارگاه، کویر شوریده هم در مصاف این نگاه و این بارگاه شوریده میگردد و میشود بهشت.
زائر محضر بانو بودن خود حال و هوایی دارد بس وصفناپذیر، اما خادمی عاشقی است و عالم دیگری دارد.
وقتی بر درب این خانه راه مییابی و در این منزل بارگاه مییابی میبینی آن زمانی که رسول خدا صلیالله علیه و آله به هنگام معراج در عرصه هماورد آخرالزمانی، شیطان را بر درب خیمه یاران امیرالمؤمنین دید فرمود «قم» و اینچنین بود که کویر خشکیده قم، به عنایت فاطمهها بارگاه یافت و شد سرزمین مقدس، شد قم، مدینهای که جز محبان و شیعیان امیرالمؤمنین در آن بارگاه نمییابند.
قم نور است، سرزمین نور است، سرزمینی که نور انقلاب از آن به سرتاسر عالم باریده است، قم انفجار نور بود، نوری که جهان ساز خواهد شد همچون خورشید، نوری که از دامن فاطمه بر عالم تابیده میشود.
قم، مدینهای که در آن فاطمهای از تبار فاطمه مدفون است باید اینچنین اکرام شود و شرافت یابد چراکه فاطمه، یگانه عالمی هستی، ملجأ آدمیت است و تمام بشر در دامن این بانو پرورش مییابد. دامن فاطمهها دامان ولایت است، خیمه فاطمهها خیمهگاه ولایت است و جز از درب خانه فاطمه به درب خانه امام نخواهی رسید؛ چراکه منزل فاطمه منزلی است که یکسر آن بهشت و سر دیگر آن از خیمهگاه امام میگذرد.
روایت است هنگام هبوط آدم علیهالسلام که از محضر دوست دور شده بود، در غم فراق روز و شب میگریست و نادم از کرده خویش بود. خداوند بهواسطه خادمی خانه اهلبیت و بهواسطه مقام پدریت که بس مقامی عظیم است آدم علیهالسلام را ببخشید؛ زمانی که آدم علیهالسلام از فاطمه زهرا سلامالله علیها شنید، این پدر نیز خادمی فرزندان فاطمه را برای خویش افتخاری بزرگ میدانست. بله خادمی این آستان نه برای خادمان بلکه برای انبیاء نیز افتخاری بس عظیم است.
لباس خدمت که بر تن میکنی تو هم میشوی چون یکی از کاشیهای و آینههای بهشت، آینه هایی که در این بارگاه بهشتی نوازشگر نور در چشمان بهشتیان هستند و نور خورشید را در خود میگیرند و میشوند انعکاس نور، خود نیستند، هم اویند نور نور.
خادم این بارگاه رواق آینه است؛ نور آینهای که جمال معشوق در او پیداست. پس خادم که میشوی باید آینه باشی، آینهای که در آن کرامات صاحبخانه نمایان است، آینه نمیتواند خود باشد یا نور خود باشد، خادم قمر است، قمری است که نوربازی میکند و همه میشود جلوه معشوق و سر تا به پا انعکاس نور معشوق است، خود نیست، بلکه میشود همه جلوه دوست.
زمانی که خادم دست ادب بر سینه میگذارد و تنها در برابر یکی ادب میکند، این میشود شرط ادب که اگر بر درب این خانه ادب کنی، تمام عالم به تو ادب میکند. تو در مقابل یکی دست ادب بر سینه میگذاری ولی تمام عالم بهواسطه این دست ادب تو در برابر تو ادب میکند.
سلام که میدهی، کائنات با تو همنوا میشود و از عشق به او میخواند، سلام تو نجوای زمزمه بهشتیان در گوش باد است و باد میشود سفیر، سفیری که پیغامرسان خانه دوست بر هر کوی و برزن است.
قامت به خدمت که میبندی، در این بارگاه فرق نمیکند کفشدار باشی یا دربان، هرچه که باشی یکصدا میشوی در زمزمه روی دوست. خدمت در این بارگاه بلندقامتی است نه خمیده کردن؛ همانگونه که از دوران کودکی به ما در زمزمه بیتها اینچنین آموختند که «به دست آهن تفته کردن خمیر به از دست بر سینه پیش امیر * ای شکم خیره به نانی بساز تا نکنی پشت به خدمت دو تا» اما در این بارگاه قامت به خدمت خمیدن، سروری است در این بارگاه اگر قامت به خدمت دو تا کنی میشوی عزیز، قامت به خدمت دو تا کردن در این بارگاه عزت است و عزت من این است که افتخارم خادمی فاطمهای معصومه سرشت است.
فاطمه قاسمی