پایگاه خبری آستان مقدس حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها| میترا کریمی: قلم من با افتخار غرور آميزی بر صفحات کاغذ می‌لغزد و بنام اینکه وظيفهٔ خویش در عبودیت ایفا کند آغاز به نگارش می‌کند.
اما بعد…

الا ای جوینده ! بگو تو از چگونگی آفرينش سرای باشکوه و بی مانند عشق، و از شناخت صفات بی همتای انتظار چه دانی ؟؟!!

تو اگر با چشم جان به آنچه برای تو از عشق وصف شده است بنگری و به برکات عشق بیندیشی، بی هیچ تردیدی چشم از مظاهر فریبنده‌اش فرومی‌پوشی و دل از هوس‌ها و خواهش‌ها و آرايش‌هایش می‌شویی.

اگر دیده و دل به اندیشه آنچه که ناگاه به تو رسد بسپاری و آن همه شکوه و عظمت و مناظر بدیع و شگفت انگیز عشق به یاد آوری، باز بی هیچ تردید از شوق انتظار و وجد و وصال و ورود به این مینوی معهود ، به یکباره دل از دست دهی و مرغ روحت پر و بال زنان از بند تن رها شود و چنان در تماشای آن دیدنی‌های حیرت آورش شتاب کند که بی درنگ روی بر خاک گونه‌ی یار نهد و ساکن گورستان چشم منجی معشوق شود.

خداوند در کلام مجید، آسمان را روزی اهل زمین یاد کرده آنجا که می‌گوید: (( هر چه می‌خواهید در آسمان است)) .
به قطرات درشت باران بنگر که چگونه از دامن ابرها فرو می‌بارد و بر صفحهٔ خاک فرو می‌ریزد.

بیندیش که همچنان مواهب وجود از منبع سرشار ازلیت پیوسته در بارش و ریزش است. جان‌ها به فراخور استعداد خویش از این برکات بهره می‌برند و در مبدأ متعال که فياض هستی و نور است خودداری و تنگدستی نیست. یکی را رحمت آسمانی اندک بدست می‌آيد و دیگری سود بسیار می‌برد. یکی را صدگونه نعمت می‌بخشند و دیگری را تکه نانی جوین عطا می‌کنند . نه به این مهر می‌ورزند و نه به آن کینه می‌آورند.

مهربانا ! قلبها نیز همانند ظرف است، بزرگ و کوچک دارد و البته آن قلب که از همه وسیع‌تر و پرگنجایش‌تر است از همه بهتر خواهد بود. پس تو ای دل! با طراوت باران عشق، قلب خویش تطهیر نمای و با مفاتیح و کلید انتظار، درهای ظهور بگشای و با مشعل‌های فروزان‌اش ظلمت و ضلالت دل نابود گردان.

زیرا که انتظار، مهد پرورش عشق و محبت است؛ انتظار، آموزشگاه کمال و مکتب اخلاق منتظر است و می‌تواند معبد و نمازگاه معشوق گردد.

او می‌آيد و با جنبش عدل خود همچون فرشته رحمت، آيات مهر تلاوت می‌کند و جمع پریشان دل و جان با رشته مساوات عشق یکجا گرد می‌آورد. دردها را درمان می‌بخشد که طبیب حاذق چنین کند و نیش و نوش فراخور حال بیماران بجا مصرف نماید. پزشک آسا به کوی دردمندان رود و بر جراحت دلشکستگان مرهم عطوفت گذارد و بر سینه شایستگان داغ عشق نهد.

تو ای غایب از نظر! بگو آيا تو همان ودایع پروردگاری که به گنجور آفرينش سپرده شده ای؟! بگو از اوج حضور به کجا میل نزول کرده‌ای که در فرورفتگی‌های تاریک غیبت سر نیستی گرفته‌ای ؟

به فروغ روز و آفتاب پرفروز، به ارقام اختران ناپیدا، به مروارید پنهان در صدف‌ها و مرجان‌ها که به دست موج پرورش یابند، و به آنچه تیرگی شب بر آن خرقه قیرگون بپوشاند، به هر نقشی، به هر گامی، به صدای هر حرکتی، به آواي هر سخنی، به تکان هر لبی، به مکان هر جنبنده‌ای، به نسیم عزم آگین هر نفسی، به جایگاه هر میوه درختی، به زمزمه و ناله و نغمه مرغان خوش آوا، به ستیغ کوه‌های بلند، به مرواریدهای مدفون در مجنون و به رازهای ماندگار در اروند، به کوچکترین ذره‌ای که به چشم دیده نشود، به بزرگترين فلکی که در محدوده چشم نگنجد، به پری واله‌های قصه‌های کودکانه، به پیل و مور، به کوه و کاه، به مهر و ماه، به سنگ و آب، به باد و خاک، به آذرخش خیره کننده همسفر با تندر مهیب که برق پی‌درپی‌اش ابرهای تیره را سپید کند، به اندرون جانوران بیابان، به سینه پرندگان هوا، به پیدایش ابرهای پاره پاره و پیوستن آنها و به شمار قطرات باران‌های پربرکت سوگند که رنگ بد رنگ غیبتت، چنگال غم به گريبان بشر نزدیک کرده است. دیری نپاید که این پنجه مخوف، سینه بردبار بشر بشکافد و شریان حیات شادی بفشارد.

پس بیا و بگذار در سرچشمه نور حضور و هستی محض تو، جان ما از نعمت شادی کامیاب شود و محبت روح‌افزای تو درباره صاحب‌دلان تکمیل گردد.

زیرا که صبر بشر بمانند کوه‌های کلان، سنگین شده و بمانند خار مغیلان جانگزاست.

سلام خدا بر قلب پاک آن غایب همیشه حاضر که جهان در انتظار جنبش عدل اوست.

میلاد سعادتمندش مبارک ما