پایگاه خبری آستان مقدس حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها: هـارون در طول مدت حکومت خود، بارها موسى بن جعفر علیه السلام را به مرکز خلافت احضار کرد و حتى بـه زنـدان افـکـنـد ولى هربار حادثه اى پیش مى آمد که منجر به آزادى آن حضرت مى شد. وى حـتـى وقـتـى دیـد مـامـوران بـه هـنـگـام رویـارویـى بـا امـام علیه السلام بـراى کـشـتـن او بـا مـشـکـل مواجه هستند و هیبت وعظمت امام علیه السلام مانع از انجام ماموریت ایشان مى شود، دستور داد مجسمه اى از چـوب شـبـیـه امام کاظم علیه السلام ساختند و چون جلادان مست مى شدند آنان را مامور مى کرد با شـمـشـیـر بـر آن مـجـسـمه یورش برند و این کار را مدتها تمرین مى کردند تا آمادگى لازم را براى انجام ماءموریت اصلى پیدا کنند..( مسند الامام الکاظم (ع ) ، ج ۱ ، ص ۹۱ ـ ۹۲)
وى در اقدامى دیگر خرماهایى را آلوده به سم کرد و به خدمتکارش دستور داد آنها را با حیله به امـام علیه السلام بـخـورانـد. ولى پـیـشـواى هـفـتم که از توطئه او آگاه بود با انداختن یکى از آن خـرمـاهـاى مـسـمـوم جـلو سـگ هـارون و بـه هـلاکـت رسـیدن آن حیوان در اثر سم، دست خلیفه را رو کرد.( ر . ک : مناقب ، ج ۴ ، ص ۳۰۳ـ۳۰۴)
بـا ایـن حـال ، هـارون هـمـچـنـان بـر تـصـمـیـم خـود بـود و دنـبـال فـرصـتـى مـى گـشـت کـه کـار را یـکـسـره کـنـد تـا آنـکـه در سـال ۱۷۹ هـجـرى قـمـرى پـیـش از انـجام اعمال حج راهى مدینه شد و با وقاحت تمام در برابر روضـه مـطـهـر رسـول خـدا صلی الله علیه وآله ایـسـتـاد و خطاب به آن حضرت گفت :
« اى رسـول خـدا! از اقدامى که مى خواهم انجام دهم از شما پوزش مى طلبم . مى خواهم موسى بن جـعـفـر را بـازداشـت کـنـم ؛ زیـرا او درصـدد ایـجـاد فـتـنه و اختلاف و خونریزى در میان امت است ». ( مقاتل الطالبیین ، ص ۳۳۴)
آنـگـاه دسـتـور داد آن بـزگـوار را در حـالى کـه در مـسـجـد رسول خدا صلی الله علیه وآله مشغول نماز بود دستگیر کردند و براى آنکه شیعیان نفهمند امامشان را به کجا تـبـعـید کرده اند و نیز براى جلوگیرى از شورش احتمالى انقلابیون ، دستور داد هنگام بیرون بردن امام علیه السلام از مدینه دو کجاوه ترتیب دادند و با هرکدام گروهى مسلح همراه کردند. یک کجاوه شـبـانـه و به مقصد بصره وکجاوه دیگر در روز به مقصد کوفه حرکت داده شد وامام علیه السلام را با کجاوه اى که عازم بصره بود روانه کردند..( عیون اخبارالرضا(ع ) ج ۱ ، ص ۷۰)
دستور قتل امام کاظم علیه السلام :
امـام کـاظـم علیه السلام پـس از یـک سـال تـحـمـل زنـدان در بـصـره ، تحت مراقبت شدید ماموران حکومتى به بغداد منتقل و نزد فضل، دربان هارون زندانى شد. امـام علیه السلام مـدت زیـادى نـیـز در زنـدان فـضـل مـانـد. عـمـلکـرد آن حـضـرت در طول این مدت ، بگونه اى بود که حاجب مخصوص خلیفه و همه کسانى که با آن بزرگوار در ارتباط بودند، تحت تاثیر قرار گرفته ، شیفته و مجذوب کمالات و شخصیت معنوى و الهى او شـده بـودنـد. از ایـن رو فضل نیز پس از مدتى وضع امام علیه السلام را تغییر داد و و ضع و موقعیت بهترى براى آن حضرت فراهم کرد. هارون کم و بیش از این موضوع آگاهى داشت . براى جلوگیرى از تکرار حادثه بصره ، فرمان قـتل امام علیه السلام را به فضل داد، ولى او از انجام آن خوددارى کرد. خلیفه مجبور شد امام علیه السلام را به دست فضل بن یحیى برمکى بسپارد.
عـبـادت و نـیـایـش امـام کـاظـم علیه السلام و اعـمـال و رفـتـار آن حـضـرت در مـدتـى کـوتـاه فـضـل بـن یـحـیـى را نـیـز تـحـت تـاثـیـر قـرار داد و او را مـجـذوب و شـیـفته آن وجود الهى کـرد. چـنـدانـکـه وى نـیـز رفتار خود را با آن حضرت تغییر داد و او را اکرام و احترام کرد و وسائل رفاه و آسایش آن بزرگوار را فراهم ساخت . جـاسـوسـان، رفـتـار خـوب و دوسـتـانـه فـضـل بـا مـوسـى بـن جـعـفـرعلیه السلام را در رقـّه (محل ییلاقى هارون) به گوش خلیفه رساندند. هارون از شنیدن این خبر سخت خشمگین شد و پس از کسب اطمینان از گزارش فوق، توسط مسرور غلام خود، دو دستور زیر را صادر کرد:
نـخـسـت ، بـه عـبـاس بـن مـحـمـد فرمان داد تا به وسیله سندى بن شاهک (رئیس پلیس بغداد) فضل بن یحیى را به جرم خوش رفتارى با موسى بن جعفرعلیه السلام صد تازیانه بزند. دیگر آنکه سندى بن شاهک آن حضرت راتحویل بگیرد.(ارشاد، ص ۳۰۱)
آخرین تلاش مذبوحانه:
در آخـریـن روزهـایى که امام کاظم علیه السلام در زندان بود و حدود یک هفته بیشتر به شهادتش باقى نـمـانـده بـود، هـارون یـحـیـى بـن خالد برمکى را خواست و از او درباره موسى بن جعفر نظر خواهى کرد. یحیى، پیشنهاد مدارا و گذشت داد. هـارون گفت: به نمایندگى از طرف من نزد او برو و زنجیر از پایش باز کن و سلام مرا به او بـرسـان و بـه او بـگـو: « پـسـر عـمویت مى گوید: هر چند شما گناه و تقصیرى ندارید ولى مـتاءسفانه من سوگند خورده ام تا اعتراف به گناه نکنید و از من تقاضاى عفو ننمایید، شما را آزاد نـکـنـم. اعـتـراف بـه گناه و درخواست عفو از فضل شما نمى کاهد؛ یحیى نیز، وزیر و مورد اعـتـمـاد من است و موضوع را فاش نمى کند. همین مقدار از معذرت خواهى که قسم من شکسته نشود کافى است و شما آزاد خواهید شد » .
امـام علیه السلام بـدون آنـکـه طـولانـى شـدن مـدت زنـدان و گـرفـتـاریـهـا و زجـرهاى فراوانى که در طـول ایـن مـدت در زنـدانهاى مختلف متحمل شده بود، کوچکترین تاثیرى در اراده آهنین آن گرامى مبنى بر ظلم ستیزى و دست ردّ به سینه ظالم زدن داشته باشد، در پاسخ به یحیى فرمود: « مـن در آسـتـانه مرگ هستم و از عمرم بیش از یک هفته باقى نمانده است. به هارون بگو: موسى بـن جـعفر مى گوید: پیک من روز جمعه نزد تو مى آید و آنچه را دیده است باز مى گوید و به زودى؛ آنگاه که درپیشگاه خدا رو در رویت قرار مى گیرم خواهى دانست ظالم وتجاوزگر کیست». ایـن واکـنش تند امام علیه السلام در برابر هارون، راه هرگونه مذاکره وسازشى را از سوى آن حضرت منتفى وخلیفه را در قتل آن بزرگوار مصمم تر ساخت . سرانجام با چند عدد خرماى زهرآلود، فـرزنـد پـیـامـبـر صلی الله علیه و آله را مـسـمـوم سـاخـت و آن حـضـرت پـس از چـنـد سـال گـرفـتـارى در زنـدانهـاى مـخـتـلف و تـحـمـل رنج و آزار فراوان، در ۲۵ رجب ، سال ۱۸۳ هجرى قمرى در زندان سندى بن شاهک به شـهـادت رسـیـد و پـیـکـر مـطـهـرش در مـقـابـر قـریـش ، در نـزدیکى بغداد به خاک سپرده شد.