به گزارش پایگاه خبری آستان مقدس حضرت فاطمه معصومه سلام‌الله علیها، مردم عراق و کشورهای دیگر با تمام توان، خودشان را به این‌جا می‌رسانند و از کمترین خدمتی هم دریغ نمی‌کنند.

همه موکب‌ها در کنار هم برپا شده‌اند. موکب‌های کوچک و بزرگ، موکب‌های پر سر و صدا و آرام، موکب‌های نوشیدنی و خوردنی، موکب‌های مخصوص کودکان، حتی موکب‌های سیار! همه و همه در این مسیر مشغول خدمت به زائرین هستند.

اما موکب‌داری و خدمت به زائران فقط مخصوص این مردم نبود؛ حتی خود زائران نیز وقتی فرصتی پیش می‌آمد، از خدمت به یک‌دیگر دریغ نمی‌کنند.

توی مسیر پیاده‌روی زیاد هستند پزشک‌هایی که روی کوله‌شان نوشته‌اند: من پزشک هستم، درصورتی که به پزشک یا دارو نیاز دارید من را خبر کنید!

و زائرانی که گوسفند یا محصولات تولیدی خودشان را همراه خود می‌آوردند و در مسیر به استفاده زائرین و خدمت‌گزاران می‌رساندند.

علاقه زیادی که مردم به موکب حرم حضرت معصومه سلام‌الله علیها پیدا کرده‌اند نیز باعث شده است تا انبوهی از همین نذورات به سمت این موکب روانه شود. حتی یادم هست شبی که داشتیم یخ جابجا می‌کردیم، وقتی برای اولین بار تا دم در آشپزخانه رفتم، تازه دیدم که آن‌جا برای خودش طویله‌ای درست کرده‌اند! وقتی علت را پرسیدم گفتند، این گوسفندها و گوساله‌ها هدیه زائرین است به این موکب… .

یک روز هم که در داخل محوطه مشغول کار بودیم و گرد و غبار حسابی سینه‌های‌مان را آزرده کرده بود، ناگهان پیرزنی ترک زبان جلو آمد و من را صدا کرد.

رفتم که آدرس محل اسکان بانوان را بهش بدهم اما از زیر چادرش شیشه بزرگی از عسل را بیرون کشید و داد دستم. من را که حیران دید، با همان بیان زیبای ترکی خودش گفت این‌ عسل‌ها محصول خودشان است که از تبریز تا این‌جا آورده است و حالا تقدیم ما خادمان حضرت معصومه سلام‌الله علیها می‌کند.

در ساعاتی که اوج مراجعه زوار به موکب بود، هوا کمی گرم شد و سر بچه‌ها حسابی شلوغ بود، من برای گرفتن شربت به ایستگاه صلواتی رفتم و یک سینی پر از شربت گرفتم تا به زائران برسانم اما چیزی توجهم را جلب کرد.

یکی دو تا از خادمین ایستگاه صلواتی گوشه‌ای نشسته بودند و گریه می‌کردند! بی‌‌توجه به دیگران اشک می‌ریختند و بچه‌های کیک‌پز هم دورشان را گرفته بودند.

وقتی علت را جویا شدم یکی از کیک‌پزها گفت که وقتی آن‌ها کیک‌ها را آماده می‌کردند و هر روز به زائران می‌داند، همیشه دو سه پسربچه عراقی که اهل همین حوالی بودند می‌آمدند و با پررویی مقدار زیادی کیک از ما می‌گرفتند. این قضیه چندروزی ادامه پیدا کرد تا این‌که یکی از بچه‌ها دیروز با آن‌ها برخورد جدی کرد و آن‌ها را دعوا کرد. بچه‌های عراقی از رو نرفتند و کسی نتوانست حریف‌شان شود.

از قضا همین خادم چند ساعت بعد برای کاری از موکب بیرون رفت و بعد از طی چند عمود، ناگهان همان بچه‌ها را دید که ایستاده‌اند در وسط جمعیت زائرین و کیک… .

به این‌جا که رسید خودش هم نتوانست جلوی اشک‌هایش را بگیرد.

این نذری پسربچه‌های عراقی هم خاطره‌ای شد در ذهن خدام حرم… .