روز آخر رمضان حس قشنگی دارد. یک دودلی تلخ و شیرین که جذابیت خاصی به این روز داده. به دنبال هلال شوال هستیم و شوق عید زیبای فطر را داریم. شوق و اشتیاق آن صبحانههای خاطرهانگیز که خوردن اولین لقمهاش برایمان تازگی دارد و انگار عادت نداریم! شوق و اشتیاق آن تکبیرهای زیبای نماز عید «الله اکبر، ولله الحمد، و له الشکر علی ماهدانا…» و آن همهمهی شاد مردم در مسیر نماز عید فطر. شوق و اشتیاق قنوتهای طولانی «الهم اهل الکبریاء و العظمه…» دید و بازدیدها و مسافرت در تعطیلاتش… شور و نشاط و اشتیاق خاصی که در وجودمان هست و در عین حال دلتنگیم… آری دلتنگ لقمههای سحری میشویم، وقتی صدای دلنشین دعای سحر با تمام «الهم انی اسئلک….» هایش در گوشمان زمزمه میشد و هر پنج دقیقه مجری برنامه میگفت: سحرخیزان ارجمند تا اذان صبح…
دلمان تنگ میشود برای جزء خوانیهای مساجد و حرمها و پخش مستقیمهای آنهمه معنویت از تلویزیون! برای شبهایی که جزء خوانی آن روزمان داشت عقب میافتاد و گوشه خانه مینشستیم و سعی میکردیم نخوابیم تا جزء آن روز را تمام کنیم…
دلمان تنگ میشود برای شبهایی که مناجات و ابوحمزه گوش میدادیم و روزهایی که آرامش معنوی خاصی داشتیم! حتی دلمان برای بی حالیهای دم افطار، تشنگیها و گرسنگیها و ضعفهایی که در ساعت صبحانه و نهار سراغ معده مان می آمد و ساعتی بعد میرفت! تنگ میشود برای ساعتهایی که با حذف غذا خوردن بین روز و سنگینی و خواب بعد از آن و… به زندگیمان اضافه شده بود و انگار نمیدانستیم آن ساعتها چه کنیم!
دلتنگ معنویتهای ماه رمضان میشویم. روزهای دور از گناه! روزهای دیگر چقدر ساده گناه میکردیم و در این ماه چقدر راحتتر میتوانستیم جلوی خودمان را بگیریم و مرتکب گناه نشویم. روز آخر رمضان دلمان میگیرد! دلمان میسوزد…. با خود میگوییم شبهای قدرم را چه کردم؟ توبه ام توبه بود؟ دعاهایم بالا رفت؟ دوست داریم بدانیم چه چیزی برایمان رقم خورده… دلمان برای قرآن سر گرفتن و «بک یا الله…» تنگ میشود برای جوشن کبیر و آن فرازهایش که با «بسم الله» شروع میشد و ذوق میکردیم از کوتاه بودن و آهنگین بودنشان… برای تمام زیباییهای رمضان دلمان میگیرد…
آری روز آخر رمضان دل آزار است و دلپذیر هم تلخ است و هم شیرین! پر از نشاط است و غمانگیز… روز زمزمه این شعر است که میگوید: عید رمضان آمد و ماه رمضان رفت… صد شکر که این آمد و صد حیف که آن رفت…
ماه رمضان است دیگر! ضیافت الله است. میهمانی خدا! چطور دلتنگ نشویم؟
بعضی از ما احساس میکنیم رمضان که تمام شد میهمانی خدا هم تمامشده! اما نه… حکایت میهمانی خدا فرق میکند. قرار نیست با جمع شدن سفره رمضان مهمانی خدا تمام شود! مگر خدا برای میهمانان خود وقت تعیین میکند که تا فلان موقع باشید بعد بروید!؟… هرگز! این ما هستیم که از سر سفره بلند شده و با خدا خداحافظی میکنیم. خداحافظی میکینم و بعد از رمضانمان دوباره میشود مثل قبل از رمضان! دوباره همان آش و همان کاسه… دوباره روزمرگیهای بی توکل به خدا، دوباره عصیان و گناه و شهوات و شکم پرستی… خوب چرا؟! کسی که بیرونمان نکرده! چرا میرویم و دور میشویم از خدا… بعد از رمضان هم مهمانی ادامه دارد. قبل از رمضان هم مهمانی خدا به راه بود! ما دیر آمده و زود میرویم… صبحانه عید را که خوردیم یادمان باشد سفره رمضان اگر جمع شد اما مهمانی خدا ادامه دارد…
منصور مقدمی
پایگاه خبری آستان مقدس حضرت معصومه علیها السلام