چه سعادتمند و پیروزند آنان که در نشیب و فرازها و پست و بلندی‌های حیات خویش به دام‌های شیطانى و وسوسه‌های نفسانى نیفتاده، و آخرین حجاب بین محبوب و خود را با محاسن غرق به خون خرق نموده  و به قرارگاه مجاهدین فى سبیل اللَّه راه یافتند…[۱]

سال ۱۲۸۱ شمسی: خمینی‌شهر

 ماه شعبان بود. میرزا اسدالله اشرفی، چشمش روشن شد با تولد تنها پسرش. میرزا اسدالله از تبار اهل علم بود. نام فرزندش را گذاشت: عطاءالله. میرزا عطاءالله بعدها درباره نَسَبش می­گفت: «نسب بنده منتهی می‌شود به یکی از علمای جبل عامل. این‌ها در صدر اسلام، از برکت حضرت ابوذر، اسلام اختیار کردند و بعد به سده آمدند و تا آنجا که در نظرم هست، اجداد پدری ما همیشه از علمای معروف محل بوده‌اند». مادرش بانو «نجمه» فرزند سیّد محمّدتقی میردامادی است که نسبش به امام حسن مجتبی(ع) می‌رسد. به‌هرحال، میرزا عطاءالله، مسیر پدر را در تحصیل علم و معرفت پیش گرفت. ابتدا مکتبخانه و سپس دروس مقدماتی را در همان خمینی‌شهر گذراند، نزد سید مصطفی. همان اوایل نوجوانی به توصیه پدر، هجرت کرد برای تحصیل علم.

هجرت به اصفهان

۱۲ سال بیشتر نداشت که راهی اصفهان شد، هجرت برای تحصیل علم. ابتدا در مدرسه نوریه ساکن شد. چقدر سخت است هجرت در نوجوانی، آن‌هم با مشکلات معیشتی که در آنجا داشت. خودش می‌گوید: «بسیاری از روزها نه چای داشتیم نه نفت و نه قند. برای مطالعه در شب از نور چراغ‌نفتی دستشویی مدرسه استفاده می‌کردم». اما وعده یاری خدا و امید به فتح قله‌های علم و معرفت، سختی‌ها را آسان می‌کرد برایش. ۱۰ سال در حوزه اصفهان سکونت داشت و بهره برد از محضر اساتیدی چون  سید مهدی درچه‌ای و سید محمد نجف‌آبادی؛ تا اینکه دوباره زمان هجرت برایش فرارسید.

سال ۱۳۰۲ شمسی: هجرت به قم

میرزا عطاءالله حدوداً بیست‌ودو سالش شده، بسیاری از مراتب علمی را گذرانده و خلاصه طلبه فاضلی شده برای خودش. دیگر اصفهان عطش معرفتش را سیراب نمی­کند. دوباره وقت هجرت رسیده، بازهم برای تحصیل علم و این بار هجرت به قم. باید بیاید و از آستانه مقدسه فاطمه معصومه سلام‌الله علیها سیراب کند عطش معنویتش را؛ باید بیاید و بی‌واسطه درک کند محضر آیت‌الله خوانساری‌ها و آیت‌الله بروجردی‌ها را. از همان بدو ورود و زانو زدن در محضر علمای قم، موردتوجه فراوان اساتیدش قرار گرفت. خیلی زود معلوم شد آینده روشنی دارد. ۴۰ ساله که شد اجازه اجتهادش را آیت‌الله خوانساری برایش نوشت. بعد هم در نبود آیت‌الله خوانساری و امام خمینی، امام جماعت مدرسه فیضیه می‌شد. آیت‌الله بروجردی آن‌قدر دوستش داشت که هر زمان اصفهان می‌رفت و برمی‌گشت،  به دیدارش می‌آمد؛ تا اینکه او را در سِمَت مُمتحِن حوزه قرار داد تا از طلاب، مکاسب امتحان بگیرد. اکنون، میرزا عطاءالله ۲۳ سال است که در حوزه قم حضور دارد و سال‌های طولانی هجرت و تحصیل و تهذیب، او را تبدیل کرده به عالمی فرهیخته: آیت‌الله میرزا عطاءالله اشرفی اصفهانی.

هجرت به کرمانشاه

در سال ۱۳۳۵ شمسی، به دستور آیت‌الله بروجردی مجدداً عازم هجرت شد، این بار به کرمانشاه و نه دیگر برای تحصیل علم؛ بلکه برای تبلیغ دین. این بار هجرت نه برای فایده بردن؛ که برای فایده رساندن و خدمت به مردم و انجام تکلیف الهی. در طول سالیان حضور در کرمانشاه، اقدام به ساخت، و یا بازسازی و توسعه  چند مسجد، حوزه علمیه و کتابخانه نمود و برای وحدت شیعه و سنی در منطقه بسیار تلاش کرد.

دوران انقلاب و دفاع مقدس

بعد از رحلت آیت‌الله بروجردی، مردم را به تقلید از حضرت امام خمینی ترغیب می‌نمود. در سال‌های بعد از انقلاب نیز علاوه بر ترغیب مردم به حضور در جبهه‌ها، خود نیز علیرغم کهولت سن، بارها در میدان‌های دفاع مقدس حاضر شد. می‌گفت: “وقتی به جبهه می‌روم تا مدتی روحیه‌ام قوی می‌شود.”

سرانجام پس از ۸۰ سال زندگی مجاهدانه، توسط یكی از منافقین كوردل در ساعت ۱۵/۱۲ ظهر ۲۳ مهرماه ۱۳۶۱ در محراب نماز جمعه مسجد جامع به‌ افتخار شهادت نائل آمد. امام روح‌الله در پیام شهادت ایشان فرمود: این وجود پربرکت متعهد را قریب شصت سال است می‌شناختم… او در جبهه دفاع از حق ازجمله اشخاصى بود که مایه دلگرمى جوانان مجاهد بود و از مصادیق بارز رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْه بود…[۲]

[۱] بخشی از پیام حضرت امام خمینی (ره) به مناسبت شهادت آیت الله اشرفی اصفهانی

[۲] صحیفه امام؛ ج ۱۷، ص ۴۹-۵۱

نگارنده: مجتبی اسماعیلی