به گزارش پایگاه خبری آستان مقدس حضرت معصومه سلام الله علیها،سه چهار سال بیشتر نداشت؛ در مقابل دیدگانش درحالیکه پدرش سخت بیمار بود بزرگترین فاجعه تاریخ بشری را رقم زدند.
او تنها کسی بود که آخرین نور کسا را از نزدیک دیده بود و در حساسترین زمان از دوران کودکی خود سربریده آخرین باقیمانده جریان ملکوتی کسا را میدید.
ستونهای کسا طعمه بدعهدی اصحاب شد و این بار نور اهلبیت علیهمالسلام در قلبی سجاد منتظر تبلوری دیگر بود؛ تبلوری که میتوانست حقیقت ارکان سقیفه تاریخ را درهم شکند.
عصر روز خونین فرارسید همه آنان که ظهر آن روز در مقابل تیرها نماز را اقامه کردند به همراه امام خود میهمان ملکوت بودند؛ اما این بار زینب سلامالله تنها حافظ امام سجاد علیهالسلام مأموریتی خطیر بر عهده داشت. کوفه پذیرای درک خطبههای امیرالمؤمنین شده بود؛ اما دیگر دیر بود از علی(ع) خبری نبود و زینب سلامالله علیها باید خطبه میخواند.
سیره علوی است که خطبه بانام خداوند یکتا و درود بر پیامبر اکرم(ص) شروع شود و زینب اینچنین کرد؛ اما آنجا که خطاب به کوفه از کارشان پرسید دیگر کوفه حتی جمال پشیمانی را نیز نتوانست به خود بگیرد و تمام این مسیر محمد علیه السلام چشمان گریانش بر خورشید کسا خیره شده بود.
کاروان مسیر تاریخ را پیمود و به شام رسید امام سجاد علیهالسلام در جمع مردم کوفه خطبه ای به تاریخ آموخت که پایههای کاخ سبز را به لرزه افکند. «ای مردم! من فرزند مکه و منایم، من فرزند زمزم و صفایم، من فرزند کسی هستم که حجر الاسود را با ردای خود حمل و در جای خود نصب فرمود، من فرزند بهترین طواف و سعی کنندگانم، من فرزند بهترین حج کنندگان و تلبیه گویان هستم….» جملاتی که شاید برای اولین بار بر بستر قیامی تاریخساز به شام (دمشق) صادر شد و شام را تا انتهای تاریخ آماده پذیرش ندای حق کرد درحالیکه سیاستهای اهل سقیفه در دوران حیات محمد(ص) آن زمین را مستعد لجاجت و دشمنی با امیرالمؤمنین علیهالسلام کرده بود.
محمد علیه السلام وقتی این خطبه را در جمعی شنید که هنوز خورشید کسا بر نیزه تابان بود و قبل از آن از پدرش در کوفه نیز این جملات را آموخته بود که«هیهات. ای بیوفایان مکار! میان شما و شهوات حایل آمد، میخواهید همان اعانت که پدران مرا کردید همانگونه مرا هم اعانت کنید؟ هرگز چنین نخواهد شد.» این در حالی بود که محمد علیه السلام با چشمانش از نزدیک شاهد بود بیوفایان تاریخ با اشکی (ریاکارانه) به دنبال توقف قیام در همان زمین کوفه بودند و امام پاسخی قطعی به تاریخ بدعهدان داد.
سالها پدر را در حال سجده و آموزش مناجات دید؛ شیعه در تنگنای ویژهای قرار داشت و تعداد نیروهای آن روز شیعه در چنین پیچی از تاریخ (میشد گفت) کمتر از نیروهای آماده بکار یک ریشسفید خاندان بودند.
زهر و مسمومیت؛ سلاحی برای طاغوت بود که در جریان قیام نمیتوانست برای حذف امام زمان دست بر شمشیر ببرد و این بود که امام سجاد علیهالسلام محمدباقر علیه السلام را بهعنوان امام به شیعیان خود معرفی فرمودند. دوران تازهای آغاز شد و دین مبین اسلام در مجرای حقه شیعه حیات خود را در تاریخ برای آیندگان تضمین میکرد و نهضتی بزرگ از جنس علم آغاز شد.
نهضت علمی فراگیر شد و امت پس از سالها تازه با حقیقت نسخه بدلی که سقیفه از سنت ارائه کرده بود آشنا شد و دشمن نیز دوباره با زهر به جنگ با حقیقت محض رفت و آن نور تابان را از زمین گرفت….
اینک عقل بر هر عاقل غیر مغرضی لازم میدارد که بهدرستی در تاریخ ۲۵۰ ساله ثقلین برای یافتن مسیر تفقه کند و آیا کسی بر چنین ندای عقل خودپاسخ خواهد گفت؟!