یکی از عاشقانه ترین دعاهای ما شیعیان مناجات شعبانیه است که چنان گرم و صمیمی اما عمیق وپر محتوا با در آن با خدا سخن گفته می‌شود که عارفان را متحیر و عامیان را هرچه بیشترعاشق خداوند می‌کند.
به گزارش پایگاه خبری آستان مقدس حضرت معصومه علیهاالسلام؛ متن حاظر برداشتی آزاد از متن این مناجات زیباست که بخش اول آن در این یادداشت تقدیم می‌گردد. امید که با مطالعه آن احساس خاص و صمیمی نهفته در متن این مناجات را درک نماییم.
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اسْمَعْ دُعَائِی إِذَا دَعَوْتُکَ!
قدم قدم سعی میکنم به خدا نزدیک شوم. زانو میزنم و قبل از هرچیز نام معشوقش را می برم…
دل خدایم را با صلواتی می برم و آن گاه رو به درگاه ربوبیتش با عجز و ناله می گویم:
بشنو صدایم را… وقتی صدایت می کنم…
وقتی دعا می کنم …
وقتی به خلوتم دعوتت می کنم… حرف مرا بشنو!
بغضم را فرو میخورم و گردن کج میکنم!
خدا… وقتی با تو آهسته نجوا میکنم… به من رو کن!
من به سوی تو فرار کرده ام.
نمیدانم چطور خودم را این قدر با عظمت بی همتایش راحت می بینم!
میگویم: من میان دو دست تو ایستاده ام خدا. یعنی در آغوشت… وقفت بین یدیک…
ولی خدای من… من گدای تو ام… گدایی بی چاره و پریشان که خودش را در آغوش تو رها کرده. گریه و زاری به راه انداخته.
آخر خدایا! دستانت پر است… و من مهتاج هرچه هستم آن چیز نزد تو است.
من نیاز مند چیز هایی هستم که تو داری و غیر از تو کسی آن ها را ندارد و نمی تواند داشته باشد.
میخواهم دعا کنم و حاجاتم را از او بخواهم. دست بلند میکنم. اما… اما از کجا شروع کنم؟ چه بگویم؟ متحیر دستانم را آرام پایین می آورم و سر به زیر می افکنم…
آخر ای خدای من! تو که مرا می شناسی… من را و آنچه درون من است. آنچه در ضمیر ناخودآگاه من است و حتی خود من هم به آن التفات ندارم. تو که حتی آنها را هم می دانی…
اصلا نه در دنیا و نه در آخرت، هیچ یک از امور من.. هیچ کار من… هیچ چیز من از چشم تو پنهان نبوده و نیست و نخواهد بود…
خدایا! تو که… چه بگویم؟ هرچه بخواهم بگویم را همان قبل از گفتن می دانی…
توکه آخر همه خواسته های مرا می دانی… آنچه برای آخر کارم از تو می خواهم … هر خیری که به ذهنم بیاید، هر چیزی که حتی برای یک لحظه از ذهنم عبورش می دهم… همه را! همه را! تو که همه چیز را می دانی.
چه بخواهم از تو؟… چه بگویم نزد تو؟..
حقارتم را چنان احساس می کنم که نا خود آگاه به سجده می افتم. ذلیلانه… خاضعانه… با زجه و ناله…
آقای من… سید من… مولای من…
من به تقدیر اعتقاد دارم! هرچه را مقدر کرده باشی تا آخر عمر، مو به مو بر من اجرا می شود…
خدا… هرچه به من اضافه شده تو دادی… هرچه از من کم شده تو گرفتی… دار و ندارم از توست… من اعتقاد دارم! سود کردم تو کنارم بودی. ضرر کردم تو صلاح دیدی… خود تو خدا! نه غیر تو…
پر از بغض کودکانه لحظه ای سر از خاک سجده بر میدارم و گردن کج می کنم.
خدا… اگر تو محرومم کنی… وای به حالم! چه کسی پیدا می شود که به من روزی بدهد؟ بگو چه کسی؟!
اگر ذلیلم کنی… خارم کنی… چه کسی کمکم می کند؟
حال خود را درک نمی کنم. از بیچارگی گردن می کشم و فریاد می زنم…
خدا…
گفتم پناه آورده ام… می دانی؟ از خشم تو مجبور شدم به خودت پناه آورم…
آری… آری می دانم! قبول… من… من لایق رحمتت نیستم… باشد!
اما تو چه؟ تو که اهل بخششی! اهلش نیستی؟ اهل این که به کسی مثل من حقیر و بد بخت، گسترده و وسیع ببخشی؟ اهل این بخشیدن نیستی؟ خدای مهربان من؟…
***
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اسْمَعْ دُعَائِی إِذَا دَعَوْتُکَ وَ اسْمَعْ نِدَائِی إِذَا نَادَیْتُکَ وَ أَقْبِلْ عَلَیَّ إِذَا نَاجَیْتُکَ فَقَدْ هَرَبْتُ إِلَیْکَ وَ وَقَفْتُ بَیْنَ یَدَیْکَ مُسْتَکِینا لَکَ مُتَضَرِّعا إِلَیْکَ رَاجِیا لِمَا لَدَیْکَ ثَوَابِی وَ تَعْلَمُ مَا فِی نَفْسِی وَ تَخْبُرُ حَاجَتِی وَ تَعْرِفُ ضَمِیرِی وَ لا یَخْفَى عَلَیْکَ أَمْرُ مُنْقَلَبِی وَ مَثْوَایَ وَ مَا أُرِیدُ أَنْ أُبْدِئَ بِهِ مِنْ مَنْطِقِی وَ أَتَفَوَّهَ بِهِ مِنْ طَلِبَتِی وَ أَرْجُوهُ لِعَاقِبَتِی وَ قَدْ جَرَتْ مَقَادِیرُکَ عَلَیَّ یَا سَیِّدِی فِیمَا یَکُونُ مِنِّی إِلَى آخِرِ عُمْرِی مِنْ سَرِیرَتِی وَ عَلانِیَتِی وَ بِیَدِکَ لا بِیَدِ غَیْرِکَ زِیَادَتِی وَ نَقْصِی وَ نَفْعِی وَ ضَرِّی إِلَهِی إِنْ حَرَمْتَنِی فَمَنْ ذَا الَّذِی یَرْزُقُنِی وَ إِنْ خَذَلْتَنِی فَمَنْ ذَا الَّذِی یَنْصُرُنِی
خدایا! بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست، و شنواى دعایم باش آنگاه که مى‏خوانمت، و صدایم را بشنو گاهى که صدایت می کنم، و به من توجّه کن هنگامى‏که با تو مناجات مى‏نمایم، همانا به سوى تو گریختم، و در حال درماندگى و زارى در برابرت ایستادم، پاداشى را که نزد توست امیدوارم، آنچه را که در درون دارم مى‏دانى،بر حاجتم خبر دارى،نهانم را مى‏شناسى،کار بازگشت به آخرت و خانه ابدى‏ام بر تو پوشیده نیست،و آنچه که مى‏خواهم به زبان‏ آرم،و خواهش خویش را بازگو کنم و هم آنچه را که براى عاقبتم امید دارم،بر تو پنهان نیست،همانا آنچه تقدیر نموده‏اى بر من‏ اى آقاى من در آنچه که تا پایان عمر بر من فرود مى‏آید از نهان و آشکارم جارى شده است،و تنها به دست توست نه به دست‏ غیر تو فزونى و کاستى‏ام و سود و زیانم،خدایا!اگر محرومم کنى پس کیست آن‏که به من روزى دهد؟ و اگر خوارم‏سازى پس‏ کیست آن‏که به من یارى رساند.
منصور مقدمی