به گزارش پایگاه خبری آستان مقدس حضرت فاطمه معصومه سلامالله علیها، سلام بر بانویی که گردن بند خود را که یادگاری ارزشمند برایشان بود به سائل بخشیدند و داستان آن گردن بند بابرکت در تاریخ ماندگار شد…
آن روز که عرب بادیهنشینی بر رسولالله(ص) وارد شد و گفت: ای رسول خدا! من گرسنهام، لباس مناسبی ندارم، پولی هم ندارم و مقروض هستم. کمکم کنید.
آنگاه پیامبر به بلال فرمودند: که این مرد را به خانه فاطمه ببر و به دخترم بگو که پدرت او را فرستاده است.
بلال آمد و داستان را برای حضرت زهرا تعریف کرد. حضرت گردنبند خود را که هدیه بود باز کردند و به بلال دادند و فرمودند: که این گردنبند را به پدرم بده تا مشکل را حل کنند.
بلال بازگشت و امانتی را تحویل پیامبر داد. رسول خدا فرمودند: هر کس این گردنبند را بخرد، بهشت را برای او تضمین میکنم.
عمار یاسر آن را خرید و مرد سائل(فقیر) را به خانه خود برد. به او لباس و غذا داد و دو برابر میزان قرض به او پول داد.
سپس عمار غلام خود را صدا زد و گفت: این گردنبند را به خانه فاطمه زهرا میبری و میگویی که هدیه است. تو را نیز به فاطمه بخشیدم.
غلام گردنبند را به حضرت داد و گفت: عمار مرا نیز به شما بخشیده است.
حضرت نیز غلام را درراه رضای خدا آزاد کردند.
سلام بر بانویی که در گرسنگی خود و فرزندانش نگذاشت فقیر از در خانهاش گرسنه و دستخالی برود!
آری، روزى که سلمان فارسى براى اجراى فرمان رسول خدا (ص) در تهيه غذا براى يك اعرابى تازهمسلمان شده، به درب خانه حضرت فاطمه علیهالسلام رفت. پس از درخواست سلمان، حضرت فاطمه عليهالسلام فرمود: سوگند به خدا كه حسن و حسين از شدت گرسنگى مضطرباند و با شکمگرسنه خوابيدهاند و لكن خيرى را ردّ نمىكنم، بخصوص اينكه به خانه من آمده باشد. سپس فرمودند: «اى سلمان! اينك اين پيراهن مرا به نزد شمعون يهودى ببر و يك صاع خرما و يك صاع جو بگير و بياور.»
سلمان با پيراهن به نزد شمعون رفت و ماجرا را گفت. شمعون اشك از چشمانش جارى شد و گفت: اين است زهد در دنيا و اين است آنچه موسى عليهالسلام در تورات خبر داده بود.
پس من هم مىگويم: اشهد ان لا اله الا الله و انّ محمدا رسول الله. سپس به سلمان صاعى از خرما و جو داد و سلمان آنها را به نزد فاطمه عليهاالسلام آورد. آن حضرت با دست خود آرد كرد و نان پخت و به سلمان داد. سلمان عرض كرد: اى دختر پيامبر! مقدارى هم براى حسن و حسين عليهمالسلام بردار. حضرت فاطمه عليهاالسلام در پاسخ فرمود: «چيزى را كه براى خدادادهام، در آن تصرف نمىكنم.»
و چه بسیار است اینگونه انفاق در سیره آن بانوی کَرَم!
و حال این ما، بااینهمه امید در دل حاجتمندمان! و این خان کرامت دختر نبوت و همسر ولایت و مادر امامت!
سلام ما بر باران اشکهای او و دریای غمهای دلشان که شب و روز میگریید بر غربت مولای عدالت.
و بهراستی در باور چه کسی میگنجید که به این زودی گرد یتیمی بر چهره فرزندان بانو بنشیند؟ بانویی که وصیت کرد: یا علی بر من گریه کن و بر یتیمانم!
پس ببار ای باران اشکهای مولا… ببار که یاس فدک به ملاقات خالق میشتابد؛ و خوندل آسمان بر زمین میبارد. آه که چه مصیبتی! چه دردی و چه سنگین غمی بر خانه مولا فرود آمد!
…و اینک مائیم و غم فراق و داغ مظلومانه رفتن شما بانو! ماییم و امید به دستان کریمانه شما و البته میدانیم که حالا این مائیم و این رسالتی که با رفتنتان بر دوشمان گذاشتید…
آری باید چون شما زیست و چون شما اندیشید و چون شما مدافع حریم حرم ولایت بودن را در جایجای زندگیمان پیاده کنیم.
ای شهیده راه حق، ای مدافع حق ولایت… ای بانویی که درراه دفاع از حق و امامت و ولایت چون کوه استوار بین میخ در سوخته و دیوار ایستادی و بر سر پیمان خویش ماندی؛ و سند مظلومیتتان پهلوی شکستهتان است؛ و فدک غصب شدهتان… اینک مائیم و قصه غصه غربت مولا و شبانه دفن شدن شما ای بزرگ بانوی دین. مبادا روزی بیاید که ما در روزمرگیهایمان گم گردیم و فراموش کنیم درسهای زندگانی شمارا! که اگر اینگونه گردیم وای بر حال و احوالمان
نیاید روزی که پوششمان فاطمی نباشد… نیاید روزی که با اعمال خویش، خون پاک و مطهرت را پایمال نماییم!
============
نویسنده: حسینی
============