پایگاه خبری آستان مقدس حضرت معصومه سلام الله علیها| همواره یکی از چالش های مهم مربوط به زندگی مردم در هر عصر، نحوه ارتباط میان دین و سیاست بوده است و این چالش همواره زندگی مردم را تحت تأثیر خود قرار داده است. در اسلام نیز اگرچه در ابتدا با تشکیل حکومت توسط پیامبر(ص) همگی بر امتیازات یگانگی دین و سیاست واقف شدند اما بعد از رحلت پیامبر(ص) حب قدرت و مقام در میان جامعه دودستگی ایجاد کرد و با وجود اینکه پیامبر(ص) در روز عید غدیر به صراحت با معرفی امیرالمؤمنین(ع) بر تداوم اتحاد دین و سیاست تأکید کرده بودند عده ای در سقیفه جمع شدند تا بر این اتحاد مبارک پایان دهند.

این بدعت و انحراف در سنت پیامبر(ص) که از سقیفه آغاز شد تا آنجایی ادامه یافت که امروزه برخی از شیعیان نیز گمان می کنند ائمه(ع) به ویژه بعد از قیام امام حسین علیه السلام از سیاست صرفنظر کرده و به کار علمی و فرهنگی روی آوردند و تلاش های علمی امام باقر علیه السلام و فرزندشان را در این راستا تفسیر می کنند.

از این رو در سالروز شهادت امام باقر علیه السلام به گوشه ای از اقدامات سیاسی آن حضرت اشاره می کنیم تا درکی بهتر از این اقدام ایشان و ائمه بعد از ایشان پیدا کنیم.

امام باقر علیه السلام در شرایطی که اموي‌ها و بعد از آن عباسى‏ها براى بقاى حكومت خويش هر مخالف و مخالفتى را به شدّت سركوب مى‏كردند، موضع اصلى خويش را بيان معارف دينى واقعى اسلام قرار دادند و كار اصلى و اساسى خود را تدوين فرهنگ مذهبى قرار داده و سبب پيدايش مكتبى با فرهنگى غنى خاص خود گردیدند كه بعدها به مكتب جعفرى شهرت يافت. اگر چه اشتهار آن به مكتب باقرى هم گزاف نبود. اين مكتب فكرى كه در تمام زمينه‏ها، علوم اهل بيت را به طور منظم ارائه مى‏دهد، نتيجه بيش از نيم قرن (از سال ۹۴- ۱۴۸) تلاش‏هاى پيگيرانه امام باقر و امام صادق علیهما السلام است.

اما اين‏ بدان‏ معنا نبود كه‏ امامان‏ شيعه‏ هيچ‏وقت‏ عليه‏ زورگويان‏ حاكم‏ موضع‏گيرى‏ نكردند، تقريبا همه‏ شيعيان‏ و حتى‏ امويان‏ به‏ خوبى‏ مى‏دانستند كه‏ رهبران‏ شيعه‏ مدعى‏ خلافت‏ هستند؛ چنانكه‏ در كلماتى‏ از امام‏ باقر عليه‏ السّلام‏ بدین مضمون نقل‏ شده‏‏ كه‏ خلافت‏ حق‏ آنها و حق‏ آبائشان‏ بوده‏ است‏ و قريش‏ آن‏ را به‏ زور از دست‏ آنها خارج‏ كرد. از اين‏ رو شيعيان‏ را از همكارى‏ با حكام‏ جز در مواردى‏ كه‏ به‏ طور استثنايى‏ و بنا به‏ دلايل‏ خاصى‏ تجويز مى‏شد، منع‏ مى‏كردند، اما اين‏ مسأله‏ در شكل‏ يك مبارزه رسمى پيگير و مسلحانه و شركت در قيام‌هاى انقلابى تحقق نيافت، بنابراين مخالفت و دعوت به عدم همكارى و مبارزه منفى از مواضع روشن و مشخص امام باقر علیه السلام بود.

عقبة بن بشير اسدى يكى از شيعيان، نزد امام باقر عليه السّلام آمد و با اشاره به جايگاه بلند خود در ميان قبيله خويش گفت: ما در قبيله خويش عريفى(فرد شناخته شده) داشتيم كه مرده است، افراد قبيله مى‏خواهند مرا به جاى او به عريفى‏ برگزينند. نظر شما در اين مورد چيست؟ امام فرمودند: اگر از بهشت بدت مى‏آيد و آن را دوست نمى‏دارى، عريفى قبيله‏ات را بپذير كه اگر حاكم، خون مسلمانى را بريزد تو در خونش شريك خواهى شد و چه بسا از دنيايشان هم چيزى به دستت نيايد.

اين روايت نشان مى‏دهد كه امام باقر علیه السلام چگونه شيعيان خود را از داشتن هر مقامى در دولت طاغوت حتى در حدّ عريف كه مسئوليت چندانى هم نداشت منع مى‏کردند زیرا حکومت را حق خود می دانستند و شیعیان را از همکاری با حکومت های ستمکار و طاغوتی منع می کردند.

امام باقر عليه السّلام به شيوه‏هاى مختلفى مردم را تشويق به اعتراض و نصيحت حكام مى‏كردند؛ در روايتى از آن حضرت آمده است كه «كسى كه نزد سلطان ظالم رود و او را دعوت به تقواى الهى و موعظه كند و از قيامت بترساند، براى او همچون پاداش جن و انس خواهد بود.» (الاختصاص؛ ص۲۶۱)

تقيّه يكى از اصولى‏ترين سپرهايى است كه شيعه در پناه آن خود را در دوران‌هاى سياه استبداد اموى و عباسى حفظ کرد، چنان که امام باقر عليه السّلام از پدر بزرگوارشان نقل كردند كه فرمودند « تقيه دين من و دين پدران من است، كسى كه تقيه ندارد دين ندارد.»( دعائم الاسلام، ج ۱، ص ۹۵)

در مورد ادعاى امامت در خاندان اهل بيت، ادله و شواهد تاريخى زيادى به طور وضوح دلالت بر آن دارد و اين مسأله براى اغلب مردم روشن بوده و همه مى‏دانستند كه امامان شيعه امامت را حق منحصر به فرد خود مى‏دانند. امام باقر عليه السّلام و ساير امامان بر بطلان كار خلفاى حاكم و عدم مشروعيت آنها تأكيد داشتند و لزوم برقرارى امامت راستين در جامعه اسلامى را براى مردم مطرح مى‏کردند.

امام باقر علیه السلام به محمدبن مسلم فرمودند « اى محمد (بن مسلم) هر كس از اين امت، بدون امامى آشكار و عادل و منصوب از جانب خدا، به سر برد، گمراه شده و به حيرت مى‏افتد و اگر در اين حال بميرد در حال كفر و نفاق مرده است. اى محمد سردمداران جور و ستم و پيروانشان از دين خدا منحرف شده و خود به ضلالت افتاده و ديگران را به راه ضلالت مى‏كشانند و كارهايى كه انجام مى‏دهند به خاكسترى مى‏ماند كه در روز طوفانى بادى شديد بر آن وزيده باشد و از آنچه انجام داده‏اند چيزى دستگيرشان نمى‏شود و اين جز گمراهى دور كننده از حق چيز ديگرى نيست.» (الكافى، ج ۱، ص ۱۸۴- ۱۸۳)

نتيجه طبيعى اين كلمات سوق دادن مردم به سمت اهل بيت(ع) و آگاه کردن مردم نسبت به جور و ستم واليان و حاكمان بود. تكيه‏هاى مكرر امام باقر علیه السلام بر اينكه ولايت در كنار نماز و روزه و حج و زكات، پنج حكم اساسى اسلام مى‏باشد بر همين اساس بود، چنانكه در دنباله حديث فوق به منظور تأكيد بر امر ولايت فرمودند « و لم يناد بشى‏ء كما نودى بالولاية، فأخذ الناس بأربع و تركوا الولاية؛ خدا مردم را به چيزى مهمتر از ولایت فرا نخوانده است با اين حال مردم آن چهار تا را گرفتند و ولايت را رها كردند.» (الكافى، ج ۱، ص ۱۸۴- ۱۸۳)

روايت شده كه روزى امام باقر عليه السّلام بر هشام بن عبد الملك وارد شدند و به او به عنوان خليفه و اميرالمؤمنين سلام نكردند. هشام ناراحت شد و به مردمى كه در اطرافش بودند دستور داد تا امام را سرزنش كنند، پس از آن هشام به امام گفت: در هر زمانى يكى از شما ميان مسلمانان اختلاف‏افكنى كرده و مردم را به سوى خود فرا خوانده است. در اين حال امام رو به مردم كرده، فرمودند « ای مردم به كجا مى‏رويد، به كجا رانده مى‏شويد، شما در آغاز به وسيله ما اهل بيت هدايت شديد و سرانجام كار شما نيز با ما پايان مى‏پذيرد. اگر شما زودتر زمام امور را در دست گرفتيد. در پايان كار اداره امّت اسلامى و امور آن به دست ما خواهد بود، براى اين كه ما خانواده‏اى هستيم كه عاقبت با آنان است، خدا مى‏فرمايد: «عاقبت كار از آن پرهيزگاران است»( الكافى، ج ۱، ص ۴۷۸) سپس هشام دستور بازداشت امام را صادر كرد. كسانى كه در زندان با آن حضرت بودند تحت تأثير قرار گرفتند و شيفته وى شدند. وقتى هشام از اين موضوع آگاه شد، گفت حضرت را به مدينه بازگردانند.( حيات فكرى و سياسى ائمه، جعفريان ،ص:۳۱۹)

بنابراین سختگیری حکام اموی در دوران امام باقر عليه السّلام به دليل ادعاى امامت و زعامت دينى سياسى ایشان بود كه امويان را غاصب مى‏‌دانستند و این نشان دهنده این است که هیچگاه اهل بیت(ع) چه آنها که قیام کردند و چه آنها که به ترویج معارف حقه اسلامی پرداختند قائل به جدایی دین از سیاست نبودند و امروز نیز اگر ما خود را پیرو اهل بیت(ع) می دانیم باید حکومت را حق کسی بدانیم که عالم به علم اهل بیت(ع) و اعلم، افقه و اشجع علمای زمان است و آن کسی جز ولی فقیه نیست.