عجب شبیست شب اول صفر!
شب اول صفر… شب آخر سفر…
آری شب آخر سفری طولانی آنهم به مقصدی شوم. به مقصد شام. اهل لغت شاید گفته باشند الف شام منقلب از واو است. در معنا که بود! در لفظ نمی دانم.
سفری از کربلا تا شام. وکسی پشت سرشان آب نریخت. آب با ارزش تر از آن بود که روی زمین ریخته شود. آنقدر با ارزش بود که لب اصغر تشنه یک جرعه اش ماند و سهمش نشد. بهای آب دستان عمو بود… چشمان عمو…بهای آب عمو عباس بود… آب با ارزش تر از آن بود که روز زمین ریخته شود.
البته نه! کسی بود که پشت سرشان آب بریزد. عمو که از اسب افتاد با تیر حرمله آب مشک بر زمین ریخت. همه خوب میدانستند سفر از وقتی شروع می شود که علم از دست عمو بر زمین بیافتد. عمو افتاد. سفر شروع شد. و آنجا بود که عمو پشت سرشان آب ریخت…
از زیر قرآن؟… از زیر قرآن هم رد شدند! اصلا تمام سفر زیر قرآن بودند… نیزه ها بلند بود! آنان که روزی در صفین قرآن را بر سر نیزه دیدند و قرآن ناطق را تنها گذاشتند این جا خود قرآن ناطق روی نیزه زدند!
مردم کوفه که از قرآن سر در نمی آوردند. شاگردان عمه زینب به امروز که رسیده اند انگار از قرآن چیزی نمیدانند! بابا مجبور است خودش قرآن بخواند تا باور کنند. تا کمی قرآن را بشناسند. عمه تفسیر می گوید. بابا قرآن میخواند. و کوفیان چقدر سر کلاس این کلاس شیطانی می کنند. و تو چه می دانی این شیطانی این مردم یعنی چه؟!
عجب شبیست شب اول صفر!
شب اول صفر… شب آخر سفر…
شب آخر سفری طولانی که تمامش برای بچه ها کلاس درس بود. درس هایی سنگین. درس های سخت.
درس اول… آب
بچه ها یاد گرفتند آب، آنقدر ها هم که فکر می کردند گوارا نیست. با اولین جرعه ای که بعد از عمو نوشیدند یادگرفتند: آب فرات آب فرات است اما آبی که از دست عمو عباس مینوشیدند کجا و آبی که از دست لشکر قاتل بابا می نوشند کجا؟
یاد گرفتند بی عمو عباس آب دیگر گوارا نیست دیگر مراد نیست. یاد گرفتند که اگر از این به بعد تشنه شدند فقط از عمو آب بخواهند. عمو که نیست!..از عمه بخواهند. چرا که اگر دیگران بشنوند جرعه ای تازیانه با فریاد و ناسزا تحویل میدهند.
فهمیدند نباید به خاطر آب اینقدر بی تابی می کردند. یادگرفتند که از این به بعد اگر خیلی تشنه شدند مثل ظهر عاشورا… فقط شکم هاشان را یواشکی به زمین مرطوب کنج خیمه بزنند. جوری که بابا نبیند. طوری که عمه نبیند. طوری که عمو نبیند. درس آب مفصل است. و تو خود حدیثش را بخوان از این مجمل!
اما درس دوم…
درس دوم… بابا… چند بخش بود؟.. دو بخش… بخش اول…کربلا … بخش دوم…روی نیزه ها در شام بلا…
درس ها زیاد بود. درس ها سخت بود. تو چه میفهمی؟ ماچه می فهمیم؟
درس آب و بابا را سخت ترین آزمون تاریخ بود. وفقط شاگرد اول کلاس این سفر توانست نیمه های شب، گوشه خرابه بیست بگیرد. فاطمه کوچک حسین نمره اش را از خود حضرت زهرا گرفت.
عجب شبیست شب اول صفر!
شب اول صفر… شب آخر سفر…
سفری طولانی از کربلا تا… الشام الشام الشام…
مقدمی